منو
X

تصویر
الهام گنابادی
روانشناس بالینی و فردی
(3)
آمار این متخصص
(3) رای
0%

دقت

80%

مفید بودن

0%

دانش و مهارت

100%

رفتار بالینی

0%

وقت شناسی

60%

هزینه اقتصادی

توضیحات پروفایل
  

الهام گنابادی هستم، فارغ التحصیل روانشناسی بالینی در مقطع کارشناسی ارشد از دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه فردوسی مشهد در سال ۱۳۹۲، پایان نامه ی اینجانب تحت عنوان “مقایسه اثر بخشی برنامه های فرزند پروری مثبت و انتخاب در کاهش مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان و افزایش سطح خودکارآمدی فرزند پروری مادران” می باشد که در ادامه بخشی از آن را مطالعه می کنید:

دانشگاه فردوسی مشهد

دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی

پایان نامه جهت اخذ مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی

موضوع:

مقایسه اثر بخشی برنامه های فرزند پروری مثبت و انتخاب در کاهش مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان و افزایش سطح خودکارآمدی فرزند پروری مادران

استاد راهنما:

دکتر سید امیر امین یزدی

اساتید مشاور:

دکتر حسین کارشکی

دکتر جواد صالحی فدردی

پژوهشگر:

الهام گنابادی

پاییز ۱۳۹۲

فهرست مطالب

عنوان

فصل اول: کلیات

بیان مسأله

ضرورت پژوهش

سوالات و فرضیه های پژوهش

تعاریف نظری متغیرها

تعاریف عمالیاتی متغیرها

تعاریف متغیرها

فصل دوم: پیشینه ی پژوهش

مقدمه

ویژگی های کودکان پیش دبستانی

فرزند پروری و انواع آن

برنامه فرزند پروری مثبت

اهداف برنامه

سطوح برنامه

فرزند پروری مثبت

سطح /سطح همگاری عمومی فرزند پروری

سطح ۲ :فرزند پروری انتخاب شده

سطح ۳- مراقبت اولیه  فرزند پروری مثبت

سطح ۴: فرزند پروری استاندارد شده

سطح ۵ – فرزند پروری ارتقا داده شده

مهارت های بکار گرفته در هر مرحله

اصول والدگری مثبت

خود مراقبتی والدین

ارتقاء شایستگی های اجتماعی در کودکان

مدل های ریشه گرفته فرزند پروری مثبت

خود نظم بخشی: یک چهار چوب متختصر برای حمایت والدین

علل مشکلات رفتاری از نگاه فرزند پروری

شیوه برگزاری جلسات گروهی

یافته های تجربی

خلاصه برنامه فرزند پروری

فرزند پروری انتخاب

اهداف واقعیت درمانی

عناصر اصلی نظری انتخاب

تعریف روانشناسی کنترل

سه باور کلی درباره روانشناسی کنترل

اصول روانشناسی کنترل درونی می گوید

تعادل جهان

اصول تئوری

فرایند درمان در واقعیت درمانی

فرزند پروری انتخاب

انواع نگرش های والدگری

مفهوم فرزند پروری انتخاب

سه کلمه مخرب و کنترل کننده

و یژگی های پنج تکریت در ارتباط با کودک

۱-در ارتباط باقی ماندن

۲- تشویی به خود ارزیابی

۳- محدودیت قرار دادن

برنامه ریزی با هم

مشکلات رفتاری

تحقیقات داخلی و خارجی

مدل نظری

فصل سوم: روش پژوهش

روش پژوهش

جامعه آماری و حجم نمونه و شیوه نمونه گیری

شیوه نمونه گیری

شیوه اجرا

ابزار های گردآوری اطلاعات

فصل چهارم: یافته های پژوهش

گونه های جمعیت شناختی

یافته های تو صیفی

جداول توصیفی خودکارآمدی

سؤال اصلی پژوهش

۱ فرضیه فرعی

فرضیه فرعی ۲

سوال اصلی دوم

فصل پنجم: بحث و نتیجه گیری

مقدمه

بحث و نتیجه توری

مشکلات رفتاری و هنجاری کودکان

خودکارآمدی مادران

محدودیت های پژوهش

پیشنهادات برای تحقیقات آینده

منابع

منابع فارسی

منابع انگلیسی

پروتکل های آموزشی فرزندپروری دو گروه

پروتکل درمان فرزند پروری مثبت

پروتکل آموزشی فرزندپروری انتخاب

چکیده

از آنجایی که بخش مهمی از مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان به شیوه فرزندپروری والدین بر می گردد و آموزش های فرزند پروری در کاهش مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان در مطالعات متعدد مورد آزمون قرار گرفته است. پژوهش حاضر با این هدف که، کدام یک از دو شیوه فرزند پروری ، ملت و انتخاب . تأثیر بیشتری در کاهش مشکلات رفتاری و هیجانی کودک دارد، انجام گرفت. تحقیق حاضر یک مطالعه شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل است. نمونه پژوهش را خانواده های مراجعه کننده به فرهنگسرای کودک و آینده شهرداری مشهد ، در بازه فروردین تا تیر ۱۳۹۲ تشکیل دادند و برگزاری این کارگاه ها از طریق پیامک به خانواده ها اطلاع رسانی شد. تعداد ۳۰ مادر دارای کودک ۳ تا ۶ سال (۲۰ نفر گروههای آزمایش و ۱۰ نفر گروه کنترل) که بر اساس سیاهه رفتاری کودک آختباخ (CBCL) کودکان شان دارای مشکلات هیجانی با رفتاری بودند (بالاتر از نمره درصدی ۸۰ و نقطه برش ۶۰-T انتخاب شدند. همچنین والدین پرسشنامه والد بودن ( خود کار امدی) را نیز تکمیل نمودند، جهت تحلیل داده ها از آزمون تحلیل کواریانس چند متغیره (ANCOVA) استفاده شد. نتایج نشان داد که هر دو گروه آموزش فرزند پروری در مقایسه با گروه کنترل کاهش معناداری را در مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان نشان دادند. همچنین هر دو آموزش توانست میزان صلاحیت والدینی شرکت کنندگان در کارگاه را نسبت به گروه کنترل افزایش دهند، اما فرزندپروری انتخاب، در کاهش مشکلات هیجانی و رفتاری کودکان موثرتر از برنامه فرزند پروری مثبت بود، میزان صلاحیت والدینی شرکت کنندگان گروه فرزند پروری انتخاب با شرکت کنندگان در گروه فرزند پروری مثبت تفاوت معناداری نداشت. نتایج نشان داد که به طور کلی آموزش های فرزند پروری در هر دو گروه نسبت به گروه کنترل سیب کاهش معناداری در مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان است، و همچنین این آموزش ها سبب افزایش احساس خودکارآمدی و توانمندی در والدین هر دو گروه نسبت به گروه کنترل شده است.

کلید واژه ها: فرزند پروری معشیت، فرزند پروری انتخاب۔ مشکلات رفتاری – هیجانی، خودکارآمدی.

بیان مسأله

بهتر است بین تربیت و مراقبت فرق گذاشته شود ، به طور کلی بزرگسالان ، مراقب کودکان خردسال هستند و هر زن و مردی می تواند نقش مراقبت کننده را داشته باشد؛ اما ویژگی تربیت ، عشق و محبت والدین نسبت به فرزندان است؛ تربیتی که توأم با مسئولیت پذیری و حساسیت باشد و در آن ، بین والدین و کودک پیوند عاطفی برقرار شود ، اساس و شالوده ی آموزش اجتماعی است؛ و طرد کودک به هر دلیلی و در هر سطحی ، تأثیرات دراز مدت و مخربی را بجای می گذارد. بنابراین مسئولیت پذیری والدین و پاسخ دهی آنان در برابر کودکان (یعنی توجه کردن آنان به فرزندان خود ) دو جز لاینفک تربیت است (هافمن، ۱۹۷۰، به نقل از هربرت ، ۱۳۸۶). در واقع می توان چنین برآورد نمود که دوران کودکی، دورانی است که در آن شخصیت فرد پایه ریزی می شود و شکل می گیرد. چنانچه گفته شد کودکان در سنین پایین فقط به توجه و مراقبت جسمانی نیاز ندارند، بلکه این توجه باید همه ابعاد وجودی آن ها، از قبیل رشد اجتماعی، عاطفی، شخصیتی و هوشی آنان را در بر گیرد؛ و از جمله مهم ترین عواملی که تعیین کننده شخصیت فرد در بزرگسالی است ، رابطه او با مراقب با مادر می باشد. وجود و عدم وجود این رابطه، و همچنین کیفیت و چگونگی این رابطه بین کودک و مراقب او ، مورد توجه بسیاری از روانکاوان و روانشناسانی معروفی همچون فروید، ملائی کلاین، سالیوان، اریکسون و بالبی قرار گرفته است (شعاری نژاد، ۱۳۸۶)فروید اولین کسی بود که اظهار داشت پیوند عاطفی کودک (تویاوه) با مادر مبنای تمامی روابط بعدی است. چنانچه فروید در پنج مرحله روانی جنسی خود به اهمیت این ارتباط در هر کدام از مراحل تأکید می کند، بدین صورت که بیان می کند ناتوانی کودک در گذار صحیح از هر کدام از این مراحل پنجگانه تأثیرات سونی را در بزرگسالی کودک بر جای میگذارد، و شکل گیری یک شخصیت سالم را در گذار صحیح از این پنج مرحله می داند؛ که شرط آن ارتباط دو طرفه والد- کودک می باشد( منصور، ۱۳۸۷). همچنین اریک اریکسون، از روانشناسان تامی که دیدگاه جامع هشت مراحلی از رشد روانی- اجتماعی انسان را در طول زندگی ارائه می دهد، به این موضع می پردازد که در هر مرحله از این مراحل هشتگانه ، یک تعارض روانی مهم حل می شود، اگر پیامد آن مثبت باشد. افراد نگرش ها و مهارت های را کسب می کنند که به آنها امکان مشارکت سازنده در جامعه را میدهد؛ و اهمیت آن به صورتی است که چهار مرحله ی آن مخصوص به دوره پیش از نوجوانی می باشد؛ دوره اعتماد در برابر بی اعتمادی، خودمختاری در برابر شرم و تردید ، ابتکار در برابر گناه و سخت کوشی در برابر حقارت ، که اگر ارتباط مثبت و سازنده ای بین والد – کودک در این دوره نباشد ، قطب های منفی بروز پیدا خواهند کرد (منصور، ۱۳۸۷). همچنین رویکرد رفتارگرایی نیز به اهمیت ارتباط والد- کودک توجه می کند، اما از بعد دیگر . براساس این نگاه ، رفتارهای مثبت و مقید زمانی تکرار خواهند شد که توجه مثبت و پایداری را دریافت کنند ، در غیر این صورت خاموش می شوند. بنابراین وظیفه والد است تا این توجه را ایجاد کند (شعاری نژاد، ۱۳۸۶). نظریه کردارشناسی دلبستگی، مقبول ترین نظریه درباره ی پیوند عاطفی نوباوه با مراقبت کننده را پیشنهاد می کند. بالبی از سرامدان این رویکرد می باشد. جان بالبی روانپزشک و روانشناس معروف در عرصه روابط والد- کودک از بررسی های خود در آسایشگاها و شیرخوارگاهای کودکان به این نتیجه رسید که کودکان این چنین مؤسسات فرصت برقراری رابطه گرم و صمیمی با مادر با جانشین او را نداشته اند. به عقیده او (۱۳۵۹) برای تأمین سلامت روانی کودک ، برقرارای رابطه گرم و دائمی بین کودک و مادر یا کسی که بتواند به صورت شایسته جایگزین او بشود ضروی می باشد؛ رابطه ای که هر دو طرف از آن لذت ببرند .به نظر بالبی برای رشد هیجانی و عاطفی انسان ها هم مانند حیوانات (بر اساس کارهای لورنز) یک دوره حساس وجود دارد و معتقد است که تجارب عاطفی در برخی مراحل زندگی ممکن است اثرات حیاتی و طولانی مدتی را بر جای بگذارد (بالبی ۱۳۵۹)؛ و او در مطالعاتش به دو سبک از دلبستگی می رسد؛ که یکی ایمن و دیگری تاایمن می باشد. در سبک اول کودک والد را به عنوان یک پایگاه امن در نظر می گیرد و می تواند با غریبه نیز ارتباط پیدا کند؛ اما در سبک ناایمن کودک اح سراس ترس می کند و از ماندن با غریبه تیز واهمه دارد . که این بیانگر تفاوت میزان ارتباط والد- کودک می باشد (بالبی، ۱۳۵۹). بنابراین معامل والد- کودک (به ویژه ارتباطات اولیه مادر یا جانشین مادر با کودکان ) نقش بسیار مهمی در رشد کودکان دارد (هایند، ۱۹۷۹). اما گاهی عوامل شخصی در این فرایندهای پیچیده اخلال می کنند. برای مثال مادری که دچار افسردگی است می تواند تعاملات سودمند و تحریک کننده ای با فرزند خردسالش داشته باشد . برخی از بررسی ها نشان می دهند که نگرش های مادر پیش از تولد کودک می تواند بر تعاملات بعدی کودک و مادر تأثیر بگذارد. بین نگرش های مثبت مادر و پاسخدهی او به گریه کودک و رفتارهای اجتماعی کودک در ماه های نخست زندگی رابطه وجود دارد . مادرانی که دوران بارداری پر اضطرابی را گذرانده اند، در هشت ماه نخست تعاملات خوبی با کودکانشان نداشته اند (رابسون و پاول، ۱۹۸۲).از طرف دیگر کودکان به خاطر سرشت های متفاوت به فرزند پروری منحصر به فردی نیاز دارند . اگر سرشت کودک در یادگیری یا کنار آمدن با دیگران اختلال ایجاد کند، والدین باید رفتار ناسازگارانه او را با ملایمت اما با ثبات اصلاح کنند. توماس و چس (۱۹۷۷ به نقل از برگ، ۱۳۸۶) برای اینکه توضیح دهند چگونه سرشت و محیط می تواند به کمک هم پیامد مطلوب به بار آورند. مدل میزان انطباق را مطرح کردند ، که عبارت است از ایجاد محیط های فرزند پروری که سرشت هر کودک را مورد تأئید قرار می دهد؛ و در عین حال به او کمک می کند که عملکردهای سازگارانه را ایجاد کند. چنانچه کودکان دشوار طوری تربیت می شوند که با سرشت آنها مطابقت ندارد. آنها هنگام نوباوگی خیلی بعید است که از پرستاری دلسوزانه ای برخوردار شوند؛ و در سال دوم اغلب والدین آنها به تنبیه های تهدیدآمیز و تنبیهی متوسل می شوند؛ و فرزندان با سرپیچی و عدم اطاعت واکنش نشان می دهد؛ و بعد والدین به صورت بی ثبات رفتار می کنند؛ بدین صورت که سرپیچی کودک را با تسلیم شدن در برای آن تقویت می کنند. در حالی که قبلا در برابر آن ایستادگی می کردند؛ و این روش ها، سبک تندخو و تعارض برانگیز کودک را حفظ و شاید تقویت می نماید. هم کودکان دشوار و هم کمرو از والدین با محبت و پذیرایی که توقع معقول اما قاطعی برای تسلط یافتن بر تجربه های جدید دارند بهره مند می شوند. با این حال میزان انطباق تا اندازه ای به ارزش های فرهنگی نیز بستگی دارد، اما آنچه از این نیز مهم تر می باشد؛ کیفیت زندگی خانوادگی است ، که یک اصل اساسی برای سلامت فرزندان محسوب می شود. روابط خانوادگی به طور کلی و رابطه والد . فرزند به طور خاص تأثیر پرتفوذی روی سلامت روان شناختی، فیزیکی، اجتماعی و اقتصادی کودکان دارد. بیشتر مشکلات مهم اجتماعی، اقتصادی و سلامت روان ارتباط مستقیمی با اغتشاش در ساختار خانواده و شکسته شدن روابط خانوادگی دارد . مطالعات تجربی نشان می دهد که عوامل خطر خانوادگی از قبیل والدگری ضعیف تعارضات خانوادگی و شکست های زناشویی تأثیر بسیار قوی روی رشد فرزندان می گذارد. به خصوص فقدان رابطه گرم با والدین، دلبستگی نا ایمن، مقررات خشن، خشک، انعطاف ناپذیر و همچنین حمایت های ناکافی در مشارکت فرزندان، که ریسک مشکلات هیجانی، رفتاری از قبیل سو مصرف مواد ، بزهکاری، رفتارهای ضد اجتماعی را افزایش می دهد (ساندرز، ددز و ترنر، ۲۰۰۳). چنانچه در تحقیقی عنوان شد که خصوصیات خلقی کودکان و رفتار والدین در تبدیل مشکلات رفتاری اولیه کودک به مشکلات رفتاری شدیدتر در آینده نقش اساسی دارد (کوشان، بهنام و شاتی، ۱۳۸۰). از طرفی کودکان به عنوان یکی از گروه های سنی آسیب پذیر در معرض انواع اختلالات روان شناختی قرار دارند. عوامل آسیب پذیری در این سنین از یک طرف به فرآیند فعال رشد و مقتضیات خاص مراحل آن و از طرف دیگر ، به کنترل شرایط محیطی و موقعیتی کودک توسط بزرگسالان نسبت داده می شود (روان پزشکان بالینی، ۲۰۰۳). طبق مطالعات معتبر در حدود ۱۰ إلى ۲۰ درصد از کودکان به خدمات بهداشت روانی احتیاج دارند؛ و شواهد همه گیر شناسی اخیر نشان می دهد که ۱۵ الى ۲۲ درصد از کودکان مشکلات عاطفی یا رفتاری را به شدتی تجربه می کنند، که مستلزم درمان می باشد. با این وجود کمتر از ۲۰ درصد از این کودکان واقعا درمانی را که شدیدا به آن نیاز دارند را دریافت می کنند؛ و نقص توجه، ترس، پرخاشگری و اشکال در روابط اجتماعی بخش عمده این مشکلات عاطفی یا رفتاری را تشکیل می دهد. که این نیازمند توجه بیشتر به سبب شناسی و از جمله پیشگیری می باشد که می توان خانواده و ارتباطات درونی آن را جز لاینفک از این سبب شناسی دانست (نیک خو، ۱۳۷۶).امروزه به علت تحولات اجتماعی، نیاز والدین به آموزش به وضوح دیده می شود. تحول اجتماعی از طرز تفکر مستبدانه به آزادی خواهانه و سوق یافتن جامعه به سوی تساوی اجتماعی ، مبارزه ای را به وجود آورده که اکثر مردم و به خصوص والدین آمادگی برخورد با آن را ندارند. در جامعه گذشته که قواعد خشک و مستبدانه حاکم بود. رابطه والدین و فرزندان یک رابطه مافوق، زیر دست بود که فرزندان باید از آن اطاعت می کردند و هیچ چانه زنی با نقص قرارداد وجود نداشت ، اما کودکان امروزی حاضر نیستند حقوق خود را نادیده بگیرند و از تشویق و تنبیه های گذشته کاری بر نمی آید که این نیز به دلیل افزایش ارتباطات اجتماعی، رسانه ها، و اینترنت می باشد. از طرف دیگر آگاهی های والدین نیز به دلیل افزایش سطح سواد و تحصیلات نسبت به گذشته تغییر کرده و آنان نیز به این شناخت رسیده اند که دیگر راه های گذشته چنان که خود در آن بزرگ شدند ، ته کارامد است و نه سودمند؛ و بنابراین به دنبال راه های جدید و آموزش های جدید و کارآمدتری هستند و این در حالی است که با وجود جوان بودن جامعه ایران و افزایش تقاضا، آموزش ها و تحقیقاتی کمی صورت گرفته که تعدادی از آنان تنها روی گروهای خاصی از مشکلات کودکان می باشد، اما با وجود همین میزان اندک تحقیقات ، اثرگذاری فراوانی را شامل می شوند. بنابراین لازم دیده شد که به این موضوع (فرزند پروری) به طور خاص تمرکز شود؛ به خصوص در خانواده های که بیشتر در معرض خطر هستند و ریسک بیشتری برای داشتن فرزندانی با مشکل را دارا می باشند.

ضرورت پژوهش

فرزند داشتن و فرزند پروری یکی از مراحل مشکل زندگی می باشد، به طوری که عده ای معتقدند فرزند پروری و والد بودن یکی از مهم ترین نشانه های حرکت افراد و به خصوص زنان، به سمت پختگی و پذیرش مسئولیت بزرگسالی است . افراد در مورد تربیت و نحوه بزرگ کردن فرزندان خود ایده ال های دارند. اما دستیابی به آنها خیلی مشکل می باشد؛ زیرا والد شدن یک بحران مهم در زندگی محسوب می شود و نیازمند تغییرات عمده ای در نگرش ها، ارزش ها و نقش ها می باشد (علیزاده، بافته چو، ۱۳۸۷).در واقع وقتی والدین تصمیم می گیرند که صاحب فرزند شوند ، یعنی مسئولیت بلند مدت و سنگین تربیت او را پذیرفته اند. تربیت کودک مانند هر کار دیگری با مشکلاتی روبه روست (کاربر، ۱۳۸۷). فرزند پروری هدفمند شبیه به یک راهپیمایی طولانی و دشوار است و شباهتی به دوی سرعت در مسافت کوتاه ندارد . این مفهوم ، به رشد و تحول امروز فرزند (کودک) مریوط می شود، بلکه به شخصیت و منش آنها در ۱۰ یا ۱۵ سال آینده مربوط می شود. تربیت فرزندان به نحوی که در بزرگسالی به افرادی خویشتن دار، خودانگیخته، موفق و پایبند به معیارهای اخلاقی و ارزشی بدل شوند ، مستلزم تصمیم گیری منطقی و مدیرانه، ضمن در نظر داشتن اهداف بلندمدت است؛ و این درحالی است که مسئله فرزند پروری هیچ زمانی به اندازه امروز در موفقیت خانواده ها تأثیر نداشته است. نحوه ی تربیت فرزندان، رفتار نسل حاضر را شکل می دهد؛ و عملکرد آینده را نیز تعیین خواهد کرد و به این ترتیب بر دنیای پیرامون تأثیر خواهد گذاشت (شریعت باقری، ۱۳۸۷). بدین ترتیب مهارت فرزند پروری ، مهارتهای لازم برای والدین است؛ که چگونه فرزندان خود را از کودکی تا نوجوانی تربیت کنند . تا آنها علاوه بر احساس خوب و مثبتی که نسبت به خودشان پیدا می کنند، به کمال رشدی نیز برسند . در واقع هدف این است که با بکارگیری تعداد زیا دی روش های عملی از قبیل ارائه توصیه هایی در زمینه چگونگی بهبود روابط ، نحوه ایجاد ارتباطات مثبت و سایر مهارت های مفیده خود انظباطی، احساس مسئولیت و خوب زیستن به فرزندان آموزش داده شود (فیل به نقل از احمدپور، ۱۳۸۷). همچنین نقش شگفت انگیز تعلیم و تربیت در زندگی انسان، بر هیچ خردمندی پوشیده نیست و ضرورت آن هم تاکنون مورد تردید قرار نگرفته است؛ چرا که تعلیم و تربیت صحیح می تواند فرد را به اوج ارزشها برساند (دهگان پور، ۱۳۷۷).کانت فیلسوف بزرگ آلمانی والدین تربیت شده را سرمشق و الگوی رفتاری فرزندان می داند. بدیهی است با تولد فرزند ، نیازهای او به طور پیچیدهای با نیازهای والدین گره می خورد. مشکل یکی، مشکل دیگری نیز می باشد. هرچند که والدین مسئول واقعی مراقبت از فرزندان می باشند، اما این امر یعنی مراقبت از فرزندان شغلی است که نیاز به مهارت کافی دارد ، حتی پر توان ترین و قابل ترین والدین هم نیاز به کمک و حمایت دارند (پیتر، ۱۹۹۹؛ نقل از بیرامی، ۱۳۸۸). در واقع اساس اثربخشی آموزش والدین، نقش عملکرد و محیط خانواده در بروز اختلالات روانشناختی در کودک است؛ کودکان از ابتدا از محیط خانواده و عوامل مؤثر بر آن تأثیر می پذیرند و به علت نیاز همه جانبه به خانواده ، بیش از بزرگسالان به خانواده و ساختار آن وابستگی دارند، از این رو درمان اختلالات کودکان، بدون توجه به افراد تأثیر گذار بر کودک، ممکن نیست. روش های فرزند پروری ناکارآمد و خشن، رفتار غیر حمایت کننده، نظارت ضعیف و الگوی رفتار ضد اجتماعی در والدین، مهمترین پیش بینی کننده های اختلالات رفتاری در کودکان می باشد (کورد و همکاران ، ۲۰۰۴). از طرف دیگر کودکان قشر عمده ای از جمعیت جهان را تشکیل می دهند. به طوریکه در کشورهای در حال توسعه ، سهم این قشر از کل جمعیت تقریبا به ۵۰% می رسد (کوشان و واشانی ، ۱۳۸۰). در هر جامعه سلامت کودکان و نوجوانان اهمیت ویژه ای دارد و توجه به بهداشت روانی آنان کمک می کند تا از نظر روانی و جسمی سالم بوده و نقش اجتماعی خود را بهتر ایفا کنند (رنجبر، ناب دل، فخاری و داداش زاده، ۱۳۸۲). در این راستا، شناخت صحیح ابعاد مختلف جسمی و روانی این گروه سنی و کوشش در راه تأمین شرایط مادی و معنوی مناسب برای رشد بدنی، عاطفی و فکری آنان واضح تر از آن است که احتیاج به تأکید داشته باشد (کوشان و همکاران، ۱۳۸۰).

با وجود این بسیاری از والدین از نحوه برخورد با این مشکلات و چالش ها آگاهی ندارند. والدین می دانند که مانند گذشته می توانند با فرزندانشان رفتار کنند و از شیوههای دیگر برای برخورد با کودکان هم اطلاعی ندارند . هماهنگی والدین با فرزندان برای پیشرفت، رشد و تعالی آنها بدون ایجاد یک محیط خفقان آور، برای آنان ضروری می باشد. والدین باید استعدادهای فرزندان را با تفکر رهبری کنند. تعدادی از کودکان، چالش هایی برای والدین خود به وجود می آورند، که اغلب به این کودکان برچسب کودکان سخت و دشوار می خورد. ولی در واقع این کودکان قصد مبارزه طلبی و به چالش انداختن والدین خود را ندارند ، بلکه با یک خلق و خوی چالش برانگیز به دنیا آمدند. متأسفانه بیشتر کودکانی که داری مشکلات رفتاری هستند واکنش منفی از سوی بزرگسالان را فرا می گیرند که این واکنشهای منفی ، رفتار کودکان را به سوی بد و بدتر شدن هدایت می کند. والدین کودکانی که با مشکلات هیجانی دست به گریبان هستند، به نقش والدی خود مطمئن نبوده ، تربیت فرزند را بسیار استرس زا برآورد می کنند و در رابطه با همسر خود دچار کشمکش میباشند (ساندرز، ۲۰۰۲). از سوی دیگر خودباوری و احساس کفایت والدین در مدیریت رفتارهای کودکان در برخی پژوهشها مورد بررسی قرار گرفته و بهبود خودباوری در افزایش کیفیت تعامل مادر و کودک مؤثر گزارش شده است . در واقع خوداثرمندی والدینی اشاره به باورها و یا قضاوت های یک والد از توانایی هایش جهت تنظم دهی و اجرای یک سری از تکالیف مربوط به والدگری با کودک دارد. احساس خود اثرمندی ضعیف در والدین می تواند زمینه را برای برخورد سوء با کودک محیا سازد؛ و بر رشد اجتماعی ، هیجانی و شناختی کودک اثر بگذارد (طالعی و همکاران، ۱۳۹۰)؛ و این در حالی است که سطح بالای خودباوری در مادر یک عامل حمایتی در برابر مشکلات رفتاری کودک به شمار می رود؛ که خود افزایش اعتماد به نفس، بهبود عملکرد اجتماعی و تحصیلی و نیز کاهش افسردگی و اضطراب را در پی دارد . برعکس، خودباوری اندک سبب به کار گیری روشهای سخت و آزار دهنده در تربیت فرزند می شود، که به تداوم مشکل رفتاری کودک می انجامد (ساندرز و وولی ، ۲۰۰۵)؛ بنابراین تلاش برای ارتقای بهداشت روان کودکان نیازمند پرداختن به کیفیت فرزند پروری می تواند جهت اصلاح رفتار و کیفیت رابطه مادر – کودک است. واکنش و عکس العمل های سودمند و سازنده از سوی والدین نامطلوب و نابهنجار کودک کمک کننده و مؤثر باشد (طالبی، ۱۳۸۹).با توجه به اینکه دغدغه های فرزند آوری و فرزند پروری به صورت جهانی وجود دارد؛ و هر زوجی روزی با این موضوع مواجهه خواهند شد، و متناسب با سن رشدی کودک خود با مشکلات گوناگونی روبه رو می شوند، بنابراین می توان بر اهمیت آموزش فرزندپروری و آشنایی با آن تأکید نموده و از آنجای که پژوهش ها و برنامه های متعددی در جهان در این زمینه انجام گرفته است. در این پژوهش تصمیم گرفته شد که دو شیوه از این برنامه های فرزندپروری، با یکدیگر مقایسه شود. در شیوه اول که برنامه فرزند پروری مثبت می باشد بیشتر تکنیک ها و دستورالعمل ها از قوانین رفتاری و اصول یادگیری تبعیت می کند و شیوه دوم بیشتر بر منطق و اصول شناختی تأکید دارد. هدف این پژوهش این می باشد که این دو رویکرد با یکدیگر مقایسه شود تا معلوم گردد کدام یک اثربخشی بیشتری در جامعه ایران و آموزش مؤثرتری برای والدین می باشد.

سوالات و فرضیه های پژوهش:

فرضیه ها:

۱-میزان مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان گروه آزمایشی فرزندپروری مثبت ، از گروه گواه ، کاهش بیشتری می یابد.

۲: میزان مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان گروه آزمایشی فرزند پروری انتخاب، از گروه گواه، کاهش بیشتری می یابد.

  1. میزان خودکارآمدی مادران گروه آزمایشی فرزندپروری مثبت، از گروه گواه، افزایش بیشتری می یابد.

۴- میزان خودکارامدی مادران گروه آزمایشی فرزندپروری انتخاب، از گروه گواه، افزایش بیشتری می یابد.

سوالات پژوهش:

-آیا کاهش میزان مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان، در دو گروه آزمایشی فرزندپروری مثبت و فرزندپروری انتخاب متفاوت است؟

-آیا افزایش خودکار آمدی والدینی، در دو گروه آزمایشی فرزندپروری مثبت و فرزند پروری انتخاب متفاوت است؟

تعاریف نظری متغیر ها:

اثربخشی: به کار برد بالینی روش درمان در محیط های معمولی و روزمره اشاره دارد. در واقع اثربخشی به این سوال مهم و جدی پاسخ می دهد که آیا شیوه درمان مورد نظر بیرون از محیط آزمایشگاهی نیز مؤثر می باشد (هومن، ۱۳۸۸).

برنامه فرزند پروری مثبت : یک شیوه فرزند پروری است که مبتنی بر سلامت عمومی و حمایت خانوادگی رشد بافته است که بوسیله ساندرز و همکارانش در دانشگاه کئویز لند استرالیا تشکیل شد . اهداف برنامه، پیشگیری از مشکلات رفتاری، هیجانی و رشدی در کودکان می باشد که از طریق افزایش دانش ، مهارت و شایستگی به والدین محقق می شود. این برنامه از گو سطح تشکیل شده است که بر یک هرم بر اساس شدت مشکل و میزان دسترسی جمعیت برای والدین دارای کودکان نوزاد تا ۱۶ ساله کاربرد دارد (ساندرز، ۲۰۰۳)

برنامه فرزند پروری انتخاب : این برنامه مبتنی بر نظریه انتخاب، مفاهیم اصلی، عناصر و اصول خود نظر به انتخاب می باشد، و با تاکید بیشتر در چگونگی بکار گیری این نظریه در فرزند پروری و آموزش والدین میباشد. در این شیوه فرزند پروری، بجای آموزش رفتارها و تکنیک هایی که بر کنترل بیرونی بیشتر تأکید می کنند یک نگاه دیگر را ترغیب می کند و آن جایگزینی ارتباط بجای کنترل می باشد. تا به این طریق کودکان بیشتر همکاری نشان دهند. در این نگاه والدین مشکلات رفتاری کودکشان را به عنوان یک تلاش منتطقی برای رفع نیازهایشان می بینند (پریماسون، ۲۰۰۴).

مشکلات رفتاری و هیجانی : بر اساس طبقه بندی DSM – IV مشکلات کودکان به دو دسته مشکلات درون سازی شده با هیجانی (اضطراب، افسردگی، مشکلات عاطفی ، جسمانی سازی و مشکلات تفکر و پرون سازی شده با رفتاری اختلال سلوک، بی اعتنایی مقابله ای و ADHD) طبقه بندی می شود.

خود کار آمدی: خود کارآمدی والدینی بر می گردد به یک پاور والدی، که او می تواند بر مشکلات والدگری فایق آید. والدین نیاز دارند که بتوانند مستقلانه مشکلات والدگری خود را حل نمایند . آنها باید بتواند بر قضاوت خود اعتماد کنند . بنابراین کمتر بر دیگران منگی باشند. زیر مجموعه ی آن نیز شامل: خود مدیریتی و خود بسندگی می باشد.

افراد به سه گروه ۱۰تابی تقسیم شدند ، دو گروه آزمایشی و یک گروه کنترل . هر گروه آزمایشی یکی از آموزش های فرزند پروری را در بافت نمودند (یک گروه برنامه فرزند پروری منبت و گروه آزمایشی دوم فرزندپروری انتخاب ) و گروه کنترل هیچ آموزشی را دریافت نکردند.

برنامه فرزندپروری مثبت :

جلسات گروهی مادران ، بر اساس مدل فرزند پروری مثبت می باشد. آموزش هایی که والدین در بافت می کنند، به ترتیب شامل: افزایش رابطه والد کودک، تشویق رفتار های مطلوب، مهارت خود نظم بخشی، مدیریت رفتارهای مخرب و مهارت حمایت از همسر میباشد، که این آموزش ها ابتدا به صورت عملی و سپس به صورت ایفای نقش اجرا می گردد. جلسات به صورت گروهی و به مدت ۹۰ دقیقه برگزار می شود

برنامه آموزشی واقعیت درمانی:

جلسات گروهی مادران، با آموزش مدل فرزند پروری مبتنی بر واقعیت درمانی دکتر ریچارد پریماسون می باشد. این شیوه فرزند پروری از نظر به انتخاب دکتر و لیام گلسر ریشه می گیرد. آزمودنیها در ۸ جلسه (۹۰ دقیقه ای این آموزش ها را در یافت می کنند. این آموزش ها شامل: آموزش پنج نیاز اصلی، جهان کیفی و مطلوب، رفتار کلی، حق انتخاب و مسئولیت داشتن و پنج تکنیک درمانی است. ۱- در ارتباط باقی ماندن ، ۲- خودارزیابی نمودن، ۳- محدودیت قرار دادند. ۴- برنامه ریزی کردن و -۵موقعیت های خاص و نکات آموزشی مبتنی بر این رویکرد می باشد. تیم ساعت پایانی نیز به پرسش و پاسخ سپری می شود.

مشکلات رفتاری و هیجانی:

بر اساس طبقه بندی DSM – IV مشکلات کودکان به دو دسته مشکلات درون سازی شده (اضطراب، افسردگی، مشکلات عاطفی، جسمانی سازی و مشکلات تفکر ) و برون سازی شده (اختلال سلوک ، بی اعتنایی مقابله ای و DHD) طبقه بندی می شود. در این پژوهش جهت بررسی مشکلات برون سازی و درون سازی کودکان از پرسشنامه CBCL آخن باخ استفاده می وشد. کودکان هر شرکت کننده دارای یک نمره کلی و چند ریز نمره می باشند. کودک باید دارای یکی از مشکلات رفتاری و هیجانی باشد (بالاتر از نمره درصدی ۸۰ و نقطه برش T=60).

خودکارآمدی والدینی

یک پرسشنامه ۱۶ موردی است که احساس والدین را از والد بودن ارزیابی می کنند و این که آیا به باور خود آن ها توانایی لازم را برای والدین بودن دارند یا خیر. این پرسشنامه دارای نمره گذاری لیکرت می باشد. نمره (بسیار موافق ) تا نمره ۶ (بسبار مخالف) می باشد. حاصل جمع نمره های دو شاخص فرعی (کفایت و صلاحیت) نمره کلی مقباس را بدست می آورد.

تعاریف متغیرها: متغیر مستقل : برنامه فرزند پروری مثبت و برنامه آموزشی فرزندپروری انتخاب

متغیر وابسته: مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان و خودکارآمدی

متغیر کنترل: جنسیت والدین (مادران) مدرک تحصیلی، سن کودکان

متغیر مداخله گر: سن والدین، تعداد فرزندان، جنسیت کودکان

فصل دوم: پیشینه پژوهش

مقدمه:

خانواده مهمترین و اولین بافت فرهنگی، اقتصادی، شخصی، هیجانی، اجتماعی و فرهنگی را برای رشد بشر فراهم می کند بنابراین روابط خانوادگی تأثیر پرنفوذی روی خوب بودن کودکان دارد . شواهد تاشی از تحقیقات ژنتیک رفتاری ، و همچنین مطالعات پدیدار شناسی، همبستگی و تجربی نشان میدهد که تمرین های والدگری تأثیر عمدهای روی رشد کودکان دارد، و قوی ترین عامل خطر بالقوه مرتبط با مشکلات هیجانی و رفتاری در کودکان با کیفیت والدگربی که آنان دریافت می کنند ارتباط دارد روابط خانوادگی مخرب، عوامل خطر عمومی می باشند و روابط خانوادگی مثبت عوامل محافظتی هستند که با دامنه گوناگونی از مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سلامت روان مرتبط هستند و از دوره نوزادی تا پیری را در بر می گیرند. مطالعات پدیدارشناسی نشان میدهد که عوامل خطر خانوادگی از قبیل والدگری ضعیف ، تعارضات خانوادگی و شکست های زناشویی به صورت قوی بر رشد کودک تأثیر می گذارد، به خصوص فقدان رابطه گرم با والدین، دلبستگی های نا ایمن، نظارت ناکافی و عدم مشارکت با کودک و در کنار آن ، تعارضات زناشویی و مشکلات روانی والدین (بخصوص افسردگی، از جمله عواملی هستند که احتمال مشکلات رفتاری و هیجانی را افزایش می دهند (پیتر سون و همکاران، ۱۹۹۸؛ به نقل از ویگینز ، سافروناف و ساندرز، ۲۰۰۹). اگر چه عوامل متعددی در ایجاد آسیب های روانی نقش دارند؛ اما کیفیت رابطه والد کودک به صورت مکرر به عنوان یکی از عوامل مهم نقش ایفا می کند، این نوع از تأکید مبتنی بر تحقیقات طولی، تحقیقات میانی و تئوری های جامعه شناختی می باشد. این قبیل مطالعات نشان میدهند که شاخص های کیفیت رابطه والد-کودک، مشکلات رفتاری، هیجانی کودک را پیش بینی می کند. همچنین تئوری های جامعه شناختی ذکر می کنند که خانواده در فرایند اجتماعی شدن کودک تأثیر می گذارد (مککویی، ۱۹۹۲ به نقل از ویگینز و همکاران ۲۰۰۹). نظریه دلبستگی نیز چنین بیان می کنند که والدین محیط امری را برای کودک ایجاد می کنند که طی او محیط اطرافش را کاوش می کنند و سپس برای حمایت فیزیکی و هیجانی باز می گردد (بالبی ۱۹۸۸ به نقل از ویگینز، ۲۰۰۹ و رشد مطلوب کودک زمانی محقق می شود که والدین خودمختاری او را ترغیب کنند و زمانی که کودک به آنها نیاز دارد در دسترس و پاسخگو باشند (بالبی، ۱۹۸۸ به نقل از ویگینز، ۲۰۰۹) و قبل از آنکه به بررسی انواع فرزند پروری های پرداخته شود، به ویژگیهای کودکان در سن ۳ تا ۶ بررسی می گردد چنانچه کار پژوهش صورت گرفته در این بازه سنی می باشد. _

ویژگی های کودکان پیش دبستانی (اوایل کودکی):

بر اساس نظر اریکسون (۱۹۶۵) مهم ترین تکلیف رشدی در این مقطع (ابتکار)) است، یعنی آزمودن دقیق واقعیت، تخیل و تقلید رفتار بزرگسالان مفهوم روانکاوانه (فرویدی) همانند سازی که ((درونی ساختن)) والدین به شکل ایگوی آرمانی می باشده همزمان است با افزایش ((تقلید) کودک از بزرگسالان از طریق توجه انتخابی به خصایص خوب و متناسب با نقش آنان (هربرت، ۱۹۷۰). به نظر فروید، حل و فصل عقده ای ادیپ موجب تشکیل سوپر ایگو می شود که شامل همانند سازی با نقش جنسی و معیارهای اخلاقی است. تمام این رویدادها در محدوده پنج سالگی اتفاق می افتد . توضیحات کولبرگ نیز از لحاظ زمانبندی وضعیت مشابهی دارد اما در نظریه رشد شناختی، همانند سازی، ساختار ثابت و انعطاف ناپذیری نیست که به یک رابطه خاص با والدین بستگی داشته باشد. به نظر کولبرگ انگیزه رفتار نزد کود گن، نیاز درونی به تسلط یافتن بر محیط است؛ و تایید رفتارهای او توسط بزرگسالان معرف این است که او به سطح رضایت بخشی از کفایت رسیده است کودکان به دنبال جلب تایید بزرگسالان هستند و روز به روز بیشتر به جلب تایید آنها پیدا می کنند (هربرت، ۱۳۸۶). همچنین در اوایل کودکی، توانایهای جدید بازنمایی ذهنی به کودکان امکان می دهند، تا درباره ی خودشان فکر کنند زبان آنان را قادر می سازد تا درباره خود فاعلی تجربه ذهنی خودشان از بودن – صحبت کنند. کودکان در این سن به سرعت واژگان بیشتری را یاد می گیرند و آگاهی خودشان را از حالت های ذهنی، اصلاح می کنند. بعد از آنکه خود فاعلی کاملا تثبیت شد، کودکان بیشتر بر خود مفعولی تمرکز می کنند که عبارت است از آگاهی و ارزیابی ویژگی های خود. آنها پرورش خودپنداره را آغاز می کنند که منظور از آن، مجموعه صفات، توانایی های نگرش ها، و ارزشهایی است که فرد باور دارد او را توصیف می کنند. همچنین در این سن جنبه دیگری از خودپنداره بروز می کند که عزت نفس نام دارد. عزت نفس عبارت است از قضاوتی که افراد از ارزشهای خود و احساس های مربوط به آن دارد می باشد. اگرچه عزت نفس کودکان پیش دبستانی به اندازه بزرگسالان نیست، اما در دوره کودکی، کودکان پیش دبستانی باید بر مهارت های جدید تسلط یابند و عزت نفس زیاد خیلی به آنها کمک می کند. در کنار این، پیشرفت های که در بازنمای ذهنی، زبان، و خودپنداره صورت می گیرد به رشد هیجانی در اوایل کودکی کمک می کند کودکان بین ۲ تا ۶ سالگی، آگاه بیشتری از احساسات خود و دیگران کسب می کنند و توانایی آنها در کنترل کردن ابراز هیجان بهبود می یابد مهارتهای دیگری که در این سن بروز می یابد توانای همدلی است، در سالهای پیش دبستانی، همدلی محرک مهمی برای رفتار نوعدوستانه می شود اعمالی که دیگری از آنها بهرمند می شوند، بدون اینکه فرد انتظار پاداش داشته باشد؛ کودکان پیش دبستانی در مقایسه با کودکان نوپا برای منتقل کردن احساسهای همدلانه خود، بیشتر بر کلمه تکیه می کنند؛ که این تغییری است که همدلی فکورانه ای را شامل می شود. روابط با همسالان نیز در این دوره مشهود است. هنگامی که کودکان به طور فزاینده ای خود آگاه می شوند، در برقرار …

مشخصات
  • جنسیت زن
  • وابسته به کلینیک
  • تجارب / مهارت ها
  • دانشگاه دانشگاه فردوسی مشهد
  • رشته تحصیلی روانشناسی بالینی
  • گواهینامه ها
  • پست های مدیریتی
  • مقطع تحصیلی کارشناسی ارشد
  • کلمات کلیدی الهام گنابادی روانشناس، الهام گنابادی مشاور، الهام گنابادی روان درمانگر، الهام گنابادی روانپزشک، الهام گنابادی متخصص اعصاب و روان، الهام گنابادی روانسنج
تخصص ها
  • روان‌شناسی بالینی
تصویر
الهام گنابادی
روانشناس بالینی و فردی
(3)

E-Teb.com © Copyright 2016 روانشناس یا روانپزشک. تمامی حقوق محفوظ است.

دکتر - مشاوره خانواده - پزشک - مشاوره آنلاین - شماره دکتر