منو
X

تصویر
زهرا طاهری فر
روانشناس بالینی و فردی
(5)
آمار این متخصص
(5) رای
0%

دقت

60%

مفید بودن

70%

دانش و مهارت

0%

رفتار بالینی

40%

وقت شناسی

20%

هزینه اقتصادی

توضیحات پروفایل
  

من دکتر زهرا طاهری فر هستم، فارغ التحصیل روانشناسی بالینی در مقطع دکترا از دانشگاه شهید بهشتی در سال ۱۳۹۵، پایان نامه ی اینجانب تحت عنوان “هم ابتلایی اضطراب و افسردگی: بررسی مدل بدتنظیمی هیجان و کارایی درمان تنظیم هیجان” می باشد که در ادامه بخشی از کلیات پژوهشی آن را مشاهده می کنید:

تعریف و بیان مسئله اصلی پژوهش: در حال حاضر، همابتلایی بهصورت یک مشکل مفهومی جدی در کار بالینی و پژوهشی در حوزه آسیب شناسی روانی درآمده است (کروگر و مارکون ٣ ۲۰۰۶ ) و یکی از دلایل مهمی است که نیاز به تجدیدنظر در طبقهبندی فعلی اختلال های ، روانی را برجسته میکند (واتسون ۴ ۲۰۰۵ ). در حوزه بالینی، مشکل این است که چگونه می توان مراجعانی را که به طور ، همزمان اَشکال مجزای آسیبشناسی روانی را نشان میدهند، مفهومپردازی کرد؟ در حوزه کار پژوهشی، مسأله این است که چگونه مراجعان برای مطالعه انتخاب شوند درحالیکه یک مراجع معمولاً بهطور کامل در یک طبقه بندی تشخیصی خاص جای نمیگیرد؟ (کروگر و مارکون، ۲۰۰۶ ) داده های همهگیرشناسی نشان میدهند فردی که مبتلا به یک اختلال روانی است، با احتمال بسیار بیشتری دارای ملاک های تشخیصی سایر اختلالهای روانی خواهد بود و این میزان همابتلایی بسیار بیشتر از زمانی است که هم ابتلایی فقط ناشی از تصادف باشد. این وضعیت بدین معنی است که سازههای اختلالهای روانی با یکدیگر.( همبستگی دارند و با هم مرتبط هستند (کروگر و مارکون، ۲۰۰۶ شواهدی برای ۳ نوع اساسی همابتلایی بهدست آمده است (واتسون، ۲۰۰۵ ) که یک نوع آن مربوط به همابتلایی بالا میان نشانه ها و اختلالهای اضطرابی با نشانهها و اختلالهای افسردگی است (کلارک ۵ و واتسون، ۱۹۹۱ ). به ویژه، در این میان به نظر میرسد بیش از همه اختلال اضطراب فراگیر و اختلال افسردگی اساسی همابتلایی بالا با یکدیگر دارند (کسلر و همکاران، ۰۵ ). بدین صورت که، اکثر افراد مبتلا به اختلال افسردگی ، ۱۹۹۹ ؛ کسلر، برندنبرگ، لین ۱، روی-برن و استانگ ۲ ،۱۹۹۶ اساسی، تاریخچهای از یک یا تعداد بیشتری اختلالهای اضطرابی را در طول زندگی خود گزارش میکنند (فاوا، رانکین، رایت،
آلپرت، نیرنبرگ ٣ و همکاران، ۲۰۰۰ ؛ کافمن و چارنی ۴ ۷۰ درصد افراد – ۲۰۰۰ ؛ کسلر و همکاران، ۱۹۹۶ ). از سوی دیگر، ۶۰ ، مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، تاریخچه مادامالعمر اختلال افسردگی اساسی را دارند (کارتر ۵
، ویچن، پفیستر ۶ و کسلر، ۲۰۰۱ ؛ کسلر و همکاران، ۱۹۹۹ ). بدین ترتیب، همابتلایی اختلال اضطراب فراگیر/ اختلال افسردگی اساسی حداقل به اندازه اختلال افسردگی اساسی بدون اختلال اضطراب فراگیر و بیشتر از اختلال اضطراب فراگیر بدون اختلال افسردگی اساسی رخ میدهد (مینکا ٧ ، واتسون، کلارک، ۱۹۹۸ ). در واقع، وضعیت اختلال اضطراب فراگیر “خالص “٨ به ویژه از نظر شیوع مادام العمر نادر است (بروس، ماچان، دیک و کلر ٩
۲۰۰۱ ). در تأیید این مطلب، ونلانگ، فردیناند، ارمل و ورهوست ، ١٠ ۲۰۰۶ ) بیان )
میدارند همابتلایی میان اختلال اضطراب فراگیر و اختلال افسردگی اساسی بیشتر یک قاعده است تا یک استثناء که از دوران نوجوانی مشاهده میشود ١١ بنابراین، این همابتلایی بالا طلب میکند پژوهشهایی برای رسیدن به چهارچوب های تشخیصی معتبر و پایا انجام شود تا عوامل سببشناختی مشترک و منحصربه فرد شناسایی گردد و از نتایج چنین پژوهش هایی برای رسیدن به درمانهای اثربخش ١٢ ( بهره برده شود (برون ۱۳ و بارلو، ۲۰۰۹
دو تبیین برای چنین همابتلایی بالایی میان اختلالهای اضطرابی و افسردگی ذکر شده است : تبیین اول اینکه احتمالاً یک زمینه زیربنایی مشابه موجب ایجاد هر دو اختلال میشود و تبیین دیگر اینکه یکی از اختلالها به عنوان عامل خطر برای شکلگیری اختلال بعدی عمل میکند (بارلو، ۲۰۰۲ )؛ البته هر یک از این تبیین ها، تبیین دیگر را در دل خود دارد و با یکدیگر مرتبط هستند. همچنین علاوه بر این دو تبیین، برخی نشانههای مشترک در تشخیص این دو اختلال مانند خستگی، مشکل در تمرکز، مختل شدن خواب و بیقراری (زیمرمن و چلمینسکی ١ ۲۰۰۳ ) نیز در این همابتلایی مؤثر هستند. ، از یکسو، برای تبیین این همابتلایی کلنک، استرامن و هیگینز ٢ ۲۰۱۱ ) با استفاده از نظریه تمرکز تنظیمی ) ٣ (هیگینز، ۱۹۹۷ ) همابتلایی میان اختلال اضطراب فراگیر و اختلال افسردگی اساسی را توضیح دادند . بر اساس این نظریه، اختلال اضطراب فراگیر با توجه به مشکلاتی که در نظام انگیزشی فرد ایجاد میکند با احتمال زیادی به اختلال افسردگی اساسی منجر خواهد شد و البته وضعیت برعکس هم با احتمال کمتری وجود خواهد داشت. نظریه تمرکز تنظیمی و بسط نظری آن توسط کلنک و همکاران ( ۲۰۱۱ ) تا حدودی مشابه نظریه حساسیت به تقویت ۴ گری و مک ناتون ۵ ۲۰۰۰ ) است . نظریه ) حساسیت به تقویت، تفاوتهای افراد را در حساسیت سیستمهای مغزی پایه ای آنها می داند که سبک پاسخ افراد به محرکهای تنبیهکننده و تقویتکننده را مشخص میکنند (بیجتبیر، بک، کلائس و وندری کن ۶ ۲۰۰۹ ). گری ( ۱۹۸۲ ) دو ، سیستم بازداری رفتاری ٧
و فعالسازی رفتاری ٨ را معرفی میکند که زیربنای عمل برخاسته از هیجان است. سیستم بازداری رفتاری مبنای واکنشها به محرکهای آزارنده (یعنی تهدید به تنبیه) است و منجر به بازداریِ رفتارهای گرایش می شود (کارور و وایت ٩ ۱۹۹۴ ). در مقابل، سیستم گرایش رفتاری مبنای واکنش نشان دادن به محرکهای اشتهاآور، کنترل کردن ،
رفتارهای مرتبط با هدف، و مسئول هشدارهای پاداش و فرار از تنبیه است (کارور و وایت، ۱۹۹۴ ). رویهمرفته، نظریه تمرکز تنظیمی (هیگینز، ۱۹۹۷ ) و نظریه حساسیت به تقویت (گری و مکناتون، ۲۰۰۰ ) بیان میکنند که افراد دارای دو سیستم انگیزشی هستند که بهطور کلی سیستم پاداش ١٠ (یا همان سیستم گرایش رفتاری ) و سیستم ایمنی ١١ (یا همان سیستم بازداری رفتاری) نامیده میشوند . مشکل در حل کردن تعارض گرایش / اجتن اب ١٢ نسبت به محرک ها و رخدادهای پاداشدهنده یا تهدیدکننده موجب بروز بدکارکردی. در بدکارکردی انگیزشی، انگیزشی میشود (آپرل و پالاس ۱۴، ۲۰۱۰). بیشفعالیتی رویه اجتناب و کمفعالیتی رویه گرایش دیده میشود و این وضعیت در نهایت به اختلال اضطراب فراگیر همابتلا با اختلال افسردگی اساسی منتهی میشود (کلنک و همکاران، ۲۰۱۱ ). بنابراین، یکی از عوامل زمینه ساز مشترک برای همابتلایی اختلال اضطراب فراگیر و اختلال افسردگی اساسی، بدکارکردی انگیزشی در سیستم انگیزش ایمنی و پاداش است. با توجه به تعریف دو سیستم انگیزشی، سیستم بازداری رفتاری با عاطفه منفی همتا می شود و بنابراین مسئول تجربه هیجانهای منفی مانند ترس، اضطراب، خشم، غمگینی، و احساس گناه است (دیلارد و پک ١ ۲۰۰۱ ). سیستم گرایش رفتاری ، نیز با عاطفه مثبت پیوند میخورد که البته در پژوهش حاضر بررسی نمیشود. سطوح بالاتر سیستم بازداری رفتاری با کاهش ثبات هیجانی یعنی افزایش روانرنجورخویی ٢ همراه است (اسمیتز و بوئک ٣ ۲۰۰۶ ؛ پربهاکاران، کرائمر و تامسون – شیل ، ۴
، ۲۰۱۱ ؛ کیسر و راس ۵ ۲۰۱۱ ). در پژوهشهای اخیر نیز، کارل، گالاگر، سائر-زاوالا، بنتلی ۶ و بارلو ( ۲۰۱۴ ) در کار پژوهشی ، خود، هیجان و انگیزش را در یک ردیف در کنار یکدیگر قرار دادهاند تا سرشت را تعریف کنند. آنها بیان میدارند که دو بعد سرشتی پایدار و رایج در ادبیات پژوهش، روانرنجورخویی/ بازداری رفتاری و برونگرایی ۷/ فعال سازی رفتاری هستند که بخشهای اول هر کدام از ابعاد، یک مؤلفه هیجانی و بخشهای دوم، یک مؤلفه انگیزشی است که تلویحاً این را میرساند که هم انگیزش و هم هیجان دو بخش تشکیلدهنده یک مفهوم مشترک هستند. بنابراین، ریز، زیلنسکی و ویلوکس ٨ (۲۰۱۵) اینطور نتیجه میگیرند که سیستم بازداری رفتاری و سیستم گرایش رفتاری اساساً به هیجان و تنظیم فرایندهای عاطفی پیوند میخورند. از سوی دیگر، یافتههای پژوهشهای مختلف نشان میدهند که اختلال اضطراب فراگیر هم از نظر فنوتیپی و هم از نظر ژنوتیپی به شدت با اختلالهای افسردگی تکقطبی پیوند دارد (کندلر، پرسکات ، میرز و نیل ٩ ۲۰۰۳ ؛ مینکا و همکاران، ، ۱۹۹۸ ). بهطور مثال، نتایج تحلیلهای مربوط به دادههای دوقلوها نشان میدهد که افسردگی اساسی و اختلال اضطراب فراگیر، از نظر ژنتیکی غیرقابل تمایز هستند؛ این بدان معناست که همبستگی ژنتیکی میان آنها اساساً یکی است و آسیبپذیری ١ ژنتیکی مشترک و واحدی میان آنها وجود دارد (کندلر، ۱۹۹۶ ؛ روی ٢ مت ، نیل، پدرسن، ٣ و کندلر، ۱۹۹۵ ). با
توجه به این دادهها، مدل واتسون ( ۲۰۰۵ ) عاطفه پذیری منفی ۴ / پریشانی عمومی ۵ را به عنوان ویژگی زمینه ای ۶ و آسیبپذیری مشترک معرفی کرد که در شکلگیری اختلالهای اضطرابی و افسردگی نقش دارد . هم راستا با این دیدگاه، روانرنجورخویی ٧ به عنوان سازهای مترادف با عاطفهپذیری منفی توسط بارلو، الارد ٨ ( ، سائر – زاوالا، بولیس ۹ و کارل ( ۲۰۱۴ مطرح شده است. آنها شدت هیجان بالا را که در واقع نشاندهنده حساسیت زیاد نسبت به سرنخ ١٠ های هیجانی است، به ویژه سرنخهایی که در درون تولید شدهاند، روانرنجورخویی نامیدهاند که در اختلالهای اضطرابی و افسردگی دیده می شود و به شناخت بهتر ما از این اختلالها کمک میکند. شدت عاطفی ١١
نیز سازه گستردهتری است که هر دو بعد عاطفه مثبت و منفی را دربرمیگیرد و شدت عاطفی منفی، مشابه روانرنجورخویی و عاطفهپذیری منفی تعبیر می شود . لارسن و دینر ١٢ ۱۹۸۷ ) شدت عاطفی را بهصورت تفاوتهای فردی ثابت در شدت تجربه کردن هیجانها تعریف کردهاند. بنابراین، این سازه- ) های مترادف یکی از عوامل آسیبپذیری برای شکلگیری انواع مشکلات روان شناختی درنظر گرفته شده اند (مهروترا و تریپاتی ١٣
۲۰۱۲ ) که با نامهای متفاوت در مدلهای نظری مختلف بیان شده اند. در مدل سهبخشی ١۴ کلارک و واتسون ( ۱۹۹۱ )، عاطفهپذیری منفی یک عامل پریشانی غیراختصاصی است که در هر دو اختلال افسردگی و اضطرابی مشترک است و عامل زمینهساز برای هر دو اختلال محسوب میشود. البته هر کدام از اختلالها گذرگاه های اختصاصی خود را نیز دارا هستند (انجمن روانپزشکی امریکا، ۲۰۱۳ ). واتسون ( ۲۰۰۵ ) بیان میدارد با وجود اینکه
مدل سهبخشی حمایت زیادی در پژوهشهای مختلف دریافت کرد ولی محدودیتهایی دارد. بنابراین، واتسون ( ۲۰۰۵ ) با رفع این محدودیتها، “مدل سلسلهمراتبی کمی ١۵ ” را به وجود آورد که پیشنهاد متفاوتی برای طبقه بندی فعلی راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی درباره اختلالهای افسردگی و اضطرابی داشت.

مشخصات
  • جنسیت زن
  • وابسته به کلینیک
  • تجارب / مهارت ها
  • دانشگاه دانشگاه شهید بهشتی
  • رشته تحصیلی روانشناسي باليني
  • گواهینامه ها
  • پست های مدیریتی
  • مقطع تحصیلی دكترا
  • کلمات کلیدی دکتر زهرا طاهري فر، دکتر طاهري فر، دکتر زهرا طاهري فر روانشناس، دکتر زهرا طاهري فر مشاور، دکتر زهرا طاهري فر روان درمانگر، دکتر زهرا طاهري فر متخصص اعصاب و روان، دکتر زهرا طاهري فر روانپزشک
تخصص ها
  • روان‌شناسی بالینی
تصویر
زهرا طاهری فر
روانشناس بالینی و فردی
(5)

E-Teb.com © Copyright 2016 روانشناس یا روانپزشک. تمامی حقوق محفوظ است.

دکتر - مشاوره خانواده - پزشک - مشاوره آنلاین - شماره دکتر