شهناز صفایی جم
مشاور خانواده
آمار این متخصص
دقت
مفید بودن
دانش و مهارت
رفتار بالینی
وقت شناسی
هزینه اقتصادی
من شهناز صفایی جم هستم، فارغ التحصیل روانشناسی خانواده درمانی در مقطع کارشناسی ارشد از پژوهشکده خانواده دانشگاه شهید بهشتی در سال ۱۳۹۵، پایان نامه ی اینجانب تحت عنوان “رابطه بین ناهمخوانی خود و کمال گرایی زوجی در افراد متأهل: نقش میانجی گری ویژگی های شخصیتی” می باشد که در ادامه بخشی از کلیات پژوهشی آن را مطالعه می کنید:
تعریف و بیان مسئله اصلی تحقیق: زوجها در طول زندگی مشترک خود فراز و نشیب های فراوانی را تجربه می کنند و با مشکلات متعددی روبه رو میشوند؛ مشکلاتی که از همان ابتدا میتواند رابطه زوجین را از خود متأثر سازد. مطالعات انجام شده هر یک اثر جنبه خاصی از ویژگی های فردی و اجتماعی را در کیفیت زندگی مشترک مورد پژوهش قرار داده اند. وجود هر نوع نابسامانی یا عدم رضایت در خانواده و میان زن و شوهر، نه فقط بر زندگی آنان، بلکه بر زندگی فرزندان و حتی والدینشان نیز تأثیرگذار است (مهدوی، ۱۳۷۵). عوامل متعددی رضایت زناشویی زوجین را تحت تأثیر قرار میدهد، یکی از این عوامل که از دیرباز در پژوهش ها مورد توجه بوده است، نقش «خود» یا «تصویر از خود» در این رابطه است (بارنت ونیتزل، ۱۹۷۹). هر انسانی برداشت و تصوری از وجود خویشتن دارد که آن را میتوان هویت شخصی یا خود نام نهاد. خود، عنصر سازنده شخصیت انسان و موجب سازش شخصی فرد است. خود، یک محصول اجتماعی است که در اثر تعامل فرد و محیط به وجود می آید و به تدریج پایدار می شود. ازنظر راجرز خود، یک نیاز اساسی مثبت است (چان، ۱۹۹۷). خود، مفهوم اساسی در نظریه راجرز است. راجرز دو اصطلاح را به طور متداول به کاربرده است: «خود واقعی» و خود ایده آل. ویلیام جیمز (۱۹۸۰) میگوید خود واقعی آن خودی است که شخص بیواسطه احساس میکند، درحالیکه خود ایده آل آن خودی است که شخص آرزوی داشتن آن را دارد. پژوهشگران دیگری که در این زمینه فعال بوده اند جنبه های دیگری از خود را گسترش داده و پژوهشهای زیادی در این زمینه انجام داده اند. این پژوهشها بر تمایز بین خود واقعی، خود ایده آل و خود بایدی تأکید داشته اند (ویلسون،۱۹۲۰، گارتین، ریچاردسون، اسپیریتو، دونالدسون وبورگرز، ۲۰۰۱ ؛ هیگینز، ۱۹۸۷) از نظریه های مهم بعد از راجرز درباره وضعیت خود، نظریه «ناهمخوانی خود» هیگینز (۱۹۸۷) است. به باور هیگینز حداقل سه حیطه از باورهای مربوط به خود برای درک تجربه هیجانی اهمیت دارد؛ اول، خود واقعی که ادراک فرد نسبت به صفات و ویژگی های خودش است. دوم، خود ایده آل که شامل آرزوها و تمایلات فرد برای دستیابی به صفات موردنظر است و در آخر، خود بایدی که بیانگر احساس اجبار و الزام فرد برای داشتن یکسری صفات و ویژگی های خاص است. نظریه ناهمخوانی خود هیگینز (۱۹۸۵) به فاصله موجود بین خود واقعی فرد با دو نوع خود آرمانی و خود بایدی اشاره دارد که بر این اساس دو نوع ناهمخوانی خود از یکدیگر متمایز می گردد؛ ۱- ناهمخوانی خود واقعی/ ایده آل که نشانگر میزان فاصله بین خود واقعی فرد با خود آرمانی وی است. ۲- ناهمخوانی خود واقعی /بایدی که میزان فاصله بین خود واقعی فرد با خود بایدی را نشان میدهد. این نظریه دارای دو پیشبینی اساسی است: ۱- ناهمخوانی خود واقعی / ایده آل با افسردگی همراه خواهد بود. ناهمخوانی زیاد بین خود واقعی و خود ایده آل باعث میشود شخص دررسیدن به اهداف و آرمان هایش احساس شکست کند، این نوع ناهمخوانی خود، فرد را نسبت به احساسات ملال آوری چون افسردگی و ناامیدی آسیب پذیر میکند ۲- ناهمخوانی خود واقعی/ بایدی صرفاً اضطراب را به دنبال دارد؛ یعنی این نگرانی را در فرد باعث میشود که نتواند انتظارات را برآورده کند، احساس تخطی از وظیفه نیز آسیب پذیری فرد را در مقابل احساسات آشفته واری چون اضطراب و ترس از مجازات افزایش میدهد. افراد در تلاش اند که همواره بین خود واقعی و خود ایده آل تناسب ایجاد کنند. زمانی که در فرد بین آنچه هست و آنچه دوست دارد باشد، فاصله زیادی ایجاد میگردد، وی دچار ناراحتی ها و مشکلات روان شناختی از جمله اضطراب و افسردگی می شود. پژوهش ها به صورتی کاملاً شفاف نشان میدهند که مقایسه بین جنبههای دو حالت از خود، به صورت اساسی در جریان روابط بین افراد مؤثر است. هیگینز توضیح میدهد که مقایسه جنبه هایی از خود بر پایه ارزیابی فاصله هرکدام از خود واقعی و فعلی فرد است. هریک از همسران بر اساس الگوهای خاصی از ناهمخوانی خودها، پیامدهای هیجانی متفاوتی را ادراک میکنند و این پیامدهای هیجانی، افراد درون رابطه را برای رفتار به روشهای متفاوتی برانگیخته میکند، به طوری که در این نظریه عاطفه و احساسات و تعارضات خود و، ناهمگنی هایش، مسئله و مشکلات عاطفی تولید میکند. بعضی از تحقیقات به این نتیجه رسیدهاند که زوجین زمانی که، «خود» را بیشتر تصدیق میکنند، شادی بیشتری در رابطه دارند در مقایسه بازمانی که در وجودشان ناهمخوانی وجود داشته باشد. به صورتی که اگر شخصی دیدگاه مثبتی درباره خودش داشته باشد تعهد بیشتری برای رسیدگی به رابطه اش احساس میکند. همچنین عدم تصدیق خود میتواند روی رابطه همسران تأثیر عمیقی بگذارد. برخی پژوهشگران دریافتند پاسخگویی همسران در رابطه بر اساس خود واقعی ایده آل شخصی و خود واقعی ایده آل دیگران، نتایج مفید و چشمگیری در تداوم رابطه و خشنودی طرفین خواهد داشت (اوزگول و همکاران، ۲۰۰۳). دراین بین پژوهش ای یکپارچه زیادی برای سنجش ناهمخوانی خود با صفات شخصیتی صورت گرفته است. برای اولین بار هارت (۱۹۹۷) رابطه بین ناهمخوانی خود و نمرات به دست آمده از پنج عامل بزرگ شخصیتی را مورد بررسی قرارداد. وی در این بررسی به نزدیکی رابطه خود واقعی ایده آل و خود واقعی بایدی با صفاتی همچون تجربهپذیری، برونگرایی و اضطراب پی برد. هرچند این نتایج با نظریه ناهمخوانی همسان نبود، اما میتوانست راه گشایی برای مطالعه ناهمخوانی خود درزمینهی مدل نظریه صفات باشد (برندا، مک دانیل و جیمز، ۲۰۰۵). از طرفی برخی پژوهشگران خصوصیات شخصیتی را نیز به عنوان عامل مهمی در روابط زناشویی در نظر گرفتند (عطاری و امان اللهی، ۱۳۸۵). به طوری که نیوکمپ (۱۹۶۱) گزارش کرده ویژگیهای شخصیتی (لو، چن، یوو، زانگ، زویانگ وزوو، ۲۰۰۸) و نگرش به خود و دیگران (کلوروبیرن، ۱۹۷۴) و نیز جذابیت های بین فردی اهمیت فراوانی در رضایت همسران از رابطه دارند. آنها این طور مطرح میکنند که رابطه زناشویی درواقع پیوند دو شخصیت است که هریک از همسران با پیشینه تحولی، سبک شخصیتی، ترکیب عوامل زیست شناختی و تجربی گوناگون وارد زندگی مشترک می شوند (محمد زاده، جمهری و برجعلی، ۱۳۸۶) مفهوم شخصیت سالهاست که بین محققان مورد چالش قرار داشته و تعاریف زیادی از آن ارائه شده است. ریکمن (۲۰۰۴) شخصیت را این گونه تعریف می کند: «شخصیت سازهای روانشناختی است که چکیده پیچیدهای از پیشینه ژنتیکی، تاریخچه یادگیری و تأثیرات مختلف این عوامل بر پاسخهای فرد در محیط ها و موقعیتهای متنوع را شامل می شود.» اگرچه مدلهای زیادی برای تبیین شخصیت وجود دارد، اما از جمله مهمترین و بانفوذترین این مدلها در ادبیات پژوهشی مدل پنج عاملی شخصیت است که بیشترین پژوهشها در حوزه شخصیت را به خود اختصاص داده است (مک کری و کاستا، ۲۰۰۴). مک کری و کاستا با استفاده از روش تحلیل عاملی به این نتیجه رسیده اند که میتوان در خصوصیات شخصیتی پنج بعد اصلی را در نظر گرفت: روان آزرده خویی (N): تجربه اضطراب و تنش بیش ازحد، ترحم جویی، خصومت، تکانش وری، افسردگی و حرمت نفس پایین از خصوصیات این رگه است؛ برونگرایی (E): مثبت بودن، جرات طلبی، پرانرژی بودن و صمیمیت از خصوصیات این رگه است؛ تجربه پذیری (۰): از خصوصیات این رگه تمایل فرد برای کنجکاوی، عشق به هنر، هنرمندی، انعطاف پذیری و خردورزی است؛ توافق جویی (A): تمایل فرد برای بخشندگی، مهربانی، سخاوت، همدلی، همفکری، نوع دوستی و اعتماد ورزی مربوط به خصوصیات این رگه میشود؛ وجدانی بودن (C): به تمایل فرد برای منظم بودن، کارآمدی، قابلیت اعتماد و اتکا، خود نظم بخشی، پیشرفتمداری، منطقی و آرام بودن برمیگردد. پژوهشهای بسیاری نشان میدهند ویژگیهای شخصیتی همسران از مؤثرترین عوامل در زمینه رضایتمندی زناشویی است و در میزان تغییرات رضایت زناشویی از اهمیت بسیاری برخورداراست (دونلان، ۲۰۰۴ ؛ لاورنس، ۱۹۸۹ ؛ حسینیان، شعرباف، قاسمی و کج باف،۱۳۸۴). به نظر میرسد با توجه به داده های موجود تاکنون اطلاعات دقیق و یکپارچه ای درباره رابطه بین خودهای ممکن اشخاص و نقش آنها در روابط بسیار نزدیک از جمله روابط زوجی در طول زندگی به دست نیامده و مورد مطالعه قرار نگرفته است. از طرفی طبق یافته های اپستین، باکوم، دیتو، کارلز، رنکین وبارنت (۱۹۹۷) یکی دیگر از مواردی که روی روابط همسران اثرگذار است، استانداردها و پیشفرض هایی است که افراد برای ازدواج دارند. این استانداردها و باورها درصورتیکه درست عمل کنند، میتوانند عملکرد مثبتی در روابط صمیمی ایفا کنند؛ زیرا یکسری راهبردهای اخلاقی برای زندگی روزمره به زوجین میدهند؛ اما سختی و دشواری کار از آنجایی شروع میشود که این انتظارات و استانداردها برآورده نشوند یا زوجین استانداردهای بالا و غیرواقع بینانه در رابطه خود در نظر بگیرند. اپستین و باکوم و سایرز (۱۹۸۹) معتقد هستند تعیین این استانداردهای بالا برای خود و دیگران با سطوح ناسازگاری در رابطه همراه است. این محققان توضیح میدهند استانداردها و انتظارات دو مقوله از پنج مقوله شناختی هستند که نقش مهمی در مشکلات زناشویی ایفا میکنند. اعتقاد آنها بر این است که اختلاف و تعارض زناشویی ناشی از تفاوتهای افراد در میزان تأکید آنها بر استانداردهای غیرواقع بینانه شان برای دیگران است (هویت، فلت و میکائیل، ۱۹۹۵). کمالگرایی نابهنجار هم از جمله این عوامل است که از طریق انتظاراتی که برای افراد به وجود می آورند، روی ارزیابی شناختی آنها از وقایع بین فردی اثر میگذارد (فریتس، ۲۰۱۲). سازه کمالگرایی به معنی تلاشی است که فرد برای بیعیب و نقص بودن انجام میدهد و در این مسیر استانداردهای بالایی برای عملکردش در نظر میگیرد. در این وضعیت فرد دائماً خودش را مورد ارزیابی نقادانه قرار میدهد و همواره نگران ارزیابی منفی دیگران است (فراست، مارتن، لاهارت و روزنبلت، ۱۹۹۰). کمالگرایی علاوه بر بعد نابهنجار، یک بعد هنجار نیز دارد، به این صورت که فرد تلاش زیادی برای موفقیت میکند، درحالیکه در حالت نابهنجار برعکس است. فردی که کمال گرایی بهنجار دارد، در برابر شکست دچار آشفتگی نمیشود و در صورت عدم موفقیت خود سرزنشگری ندارد (استولز و اشبی، ۲۰۰۷). علیرغم اینکه درگذشته تصور میشد که کمال گرایی مفهومی تک بعدی است، اما طبق مدل هویت و فلت (۱۹۹۱) کمالگرایی علاوه بر ماهیت درون فردی، دارای ابعاد بین فردی و اجتماعی هم هست. هویت و فلت با تهیه مقیاس چندبعدی کمال گرایی سه شکل از کمال گرایی را از هم متمایز کردند. کمال گرایی فرد محور، شخص اهمیت زیادی برای کامل بودن خودش قائل است و از خود انتظارات کمال گرایانِ دارد. برعکس این حالت کمالگرایی متمرکز بر دیگران است که فرد معتقد است اطرافیان باید مطابق استانداردهای وی عمل کنند. این افراد نسبت به دیگران بسیار خصومت آمیز و تنبیهی عمل میکنند. وجود این فرم از کمالگرایی در افراد منجر به میزان زیادی تعارض و استرس در روابط بین فردی آنها میشود. درنهایت نوع سوم، کمالگرایی تعیین شده از سوی اجتماع است که فرد معتقد است دیگران از او انتظارات بالایی دارند و این استانداردهای بالا را به او تحمیل میکنند ) استوبر و هاروی، المیدا و لیونز، ۲۰۱۳ ؛ فلت، هویت، شاپیرو و ریمن، ۲۰۰۱).همانگونه که گفته شد، کمال گرایی روی همه جنبه های زندگی از جمله روابط زوجی اثرگذار است (استوبر، ۲۰۱۲) . از همین رو بر اساس تحقیقات انجام شده )شی، سالنی و رایس،۲۰۰۶؛ ویب و مکاب، ۲۰۰۲) دیدگاه تحمیل استانداردهای کمال گرایانه به دیگران گسترش داده شد و اصطلاح کمالگرایی رابطه ای ابداع شد. در کمالگرایی رابطه ای فرد نسبت به شریک زندگی اش نگرش های کمالگرایانه دارد. به همین جهت از کمالگرایی رابطه ای تحت عنوان کمال گرایی زوجی (دوتایی) نیز یاد میشود. در این شکل از کمالگرایی یکی از همسران انتظارات بالایی از شریک زندگی اش دارد و این گونه ادراک میکند که همسرش نمیتواند انتظارات وی را برآورده سازد (فریتس، ۲۰۱۲). البته کمالگرایی در روابط صمیمی پنج حالت دارد:هردو زوج دارای کمالگرایی بهنجار هستند؛هردو زوج دارای کمالگرایی نابهنجار هستند؛ یکی از زوجها کمالگرایی بهنجار و دیگری کمالگرایی نابهنجار دارد؛ یکی از زوجها کمالگرایی بهنجار و دیگری فاقد خصیصه کمالگرایی است؛ یکی از زوجها دارای کمالگرایی نابهنجار و دیگری فاقد کمالگرایی است. کمالگرایی زوجی به دو شکل وجود دارد؛ کمالگرایی تجویزشده از سوی همسر که فرد احساس میکند همسرش از وی انتظارات بالایی دارد و کمالگرایی متمرکز بر همسر که فرد استانداردهای بالایی را به همسرش تحمیل میکند. در این نوع از کمالگرایی تمرکز روی هر دو عضو رابطه است (استوبر، ۲۰۱۲). از جمله مشکلاتی که کمالگرایی رابطه ای ایجاد میکند آشفتگی در روابط زناشویی و رفتارهای بین فردی خصومت آمیز است. افراد دارای نگرانی های کمالگرایانه، برای نمونه کمالگرایی تعیین شده از سوی همسر، معتقدند که رابطه بین فردی نزدیک با شریک زندگیشان مشروط بر کامل بودن است و از آنجایی که کمال واقعی غیرقابل دسترس است، دیر یا زود این افراد متوجه عدم امکان دستیابی به استانداردهای بالا میشوند و نتیجتاً احساس میکنند از جانب این استانداردها تحت فشار هستند و احساس شکست میکنند (مکی نان، شری، آنتونی، استوارت و هارتینگ، ۲۰۱۲). از سویی دیگر افراد با کمال گرایی زوجی امکان دارد رفتارهای منفی مانند انتقاد کردن، تحقیر، سرزنش و… را در رابطه بیشتر استفاده کنند که موجب ایجاد الگوهای ارتباطی منفی مثل توقع کناره گیری و اجتناب متقابل میشود (ارکری، ۲۰۱۳). در پژوهش استوبر (۲۰۱۲) یافته ها نشان داده است افرادی که انتظارات کمالگرایانه از همسرشان دارند و همچنین افرادی که تصور میکنند همسرشان از آنها انتظار دارد که کامل باشند، در مقایسه با افرادی که این انتظارات را از همسرشان نداشتند، سطح پایینتری از رضایت در رابطه شان را گزارش کرده اند. مروری بر یافته های انجام شده نشان میدهند که کمالگرایی زوجی روی کیفیت رابطه زناشویی اثرات منفی دارد که این مسئله اهمیت بررسی این موضوع را روشن می سازد. اما مسئله ای که پیش میآید این است که اگرچه روی کمالگرایی زوجی و نتایج آن در روابط زناشویی بررسی هایی انجام شده، اما جز چند مطالعه معدود که البته برخی از آنها هم محدودیت هایی دارند (استوبر، ۲۰۱۲ ؛ مکی نان، ۲۰۱۲ ؛ سالنی، شی ورایس، ۲۰۰۶) توجه اندکی به بافت بین فردی که کمالگرایی در آن رخ میدهد شده است. درحالی که رابطه زناشویی مفهومی مشترک و زوجی دارد و چه بسا رفتارهای طرفین رابطه و تجربه اش از رابطه بسیار تحت تأثیر واکنشها و ویژگیهای همسرش قرار گیرد. از همین رو بررسی این سازه روی رابطه خود فرد با همسرش و همچنین اثری که این سازه روی شریک زندگیاش میگذارد اهمیت دارد. با توجه به نکات فوق و اهمیت رابطه زناشویی پایدار و حمایت کننده در بهزیستی همسران و تأثیر مخربی که عوامل ذکرشده بر کیفیت رابطه همسران دارند، در این پژوهش تلاش شده است که آیا کمالگرایی زوجی به عنوان یکی از سازههایی که کیفیت روابط زناشویی را تحت تأثیر قرار میدهد، رابطه ای با ناهمخوانی خود با توجه به نقش ویژگیهای شخصیتی دارد؟
مشخصات
- جنسیت زن
- وابسته به کلینیک
- تجارب / مهارت ها
- دانشگاه دانشگاه شهید بهشتی
- رشته تحصیلی روانشناسی خانواده درمانی
- گواهینامه ها
- پست های مدیریتی
- مقطع تحصیلی کارشناسی ارشد
- کلمات کلیدی شهناز صفایی جم روانشناس، شهناز صفایی جم مشاور، شهناز صفایی جم روانپزشک، شهناز صفایی جم روان درمانگر، شهناز صفایی جم متخصص اعصاب و روان
تخصص ها
- روانشناسی خانواده