منو
X

تصویر
فریبا فرخانی
روانشناس بالینی و فردی
(3)
آمار این متخصص
(3) رای
0%

دقت

60%

مفید بودن

80%

دانش و مهارت

80%

رفتار بالینی

0%

وقت شناسی

0%

هزینه اقتصادی

توضیحات پروفایل
  

فریبا فرخانی هستم، فارغ التحصیل روانشناسی تربیتی در مقطع کارشناسی ارشد از دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مرودشت در سال ۱۳۹۵، پایان نامه ی اینجانب تحت عنوان “تاثیر آموزش فلسفه بر مهارت کلامی، تفکر انتقادی و خلاقیت در کودکان” می باشد که در ادامه بخشی از آن را مطالعه می کنید:

دانشگاه آزاد اسلامی

واحد مرودشت

دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی، گروه روان شناسی

پایان نامه کارشناسی ارشد در رشته روان نشاسی تربیتی

عنوان:

تاثیر آموزش فلسفه بر مهارت کلامی، تفکر انتقادی و خلاقیت در کودکان

استاد راهنما:

دکتر سلطان علی کاظمی

نگارش:

فریبا فرخانی

تابستان ۱۳۹۵

فهرست مطالب

عنوان

چکیده

فصل اول: کلیات طرح

مقدمه

بیان مساله

اهمیت و ضرورت تحقیق

اهداف تحقیق

فرضیه های تحقیق

تعاریف نظری و عملیاتی متغیرها

فصل دوم: ادبیات و پیشینه تحقیق

الف) مبانی نظری

معنى و تعریف آموزش

آموزش فلسفه به کودکان

حرکت قلقی و تفکر انتقادی

شیوه های آموزش کودکان

مواد درسی و مربیان فلسفه برای کودک

رویکرد های فلسفه برای کودکان

ذهنیت فلسفی چیست؟

کار کرد ذهن یا تفکر فلسفی

تاثیر تفکر فلسفی به کودکان در نشانه مهارت های فکری

ابزار برنامه فلسفه برای کودکان

مهارت کلامی

معنى و تعریف مهارت کلامی

مراحل رشد زبان

تفکر انتقادی

معنى و تعریف تفکر انتقادی

مهارت های تفکر انتقادی

مهارت های تفکر فاسیونه

مهارت های تفکر باکر و ویلیامز

مهارت های تفکر بلوم

معیار های تفکر لیپمن

نظرات مختلف پیرامون تفکر انتقادی

خلاقیت

معنى و تعریف خلاقیت

پیشینه پژوهش ( داخل و خارج از کشور)

جمع بندی

فصل سوم: روش پژوهش

روش پژوهش

جامعه، نمونه و روش نمونه گیری

روش جمع آوری داده ها

ابزار جمع آوری داده ها

شیوه انجام پژوهش

محتوای آموزشی

روش تجزیه و تحلیل داده ها

ملاحظات اخلاقی

فصل چهارم: یافته های پژوهش

یافته های توصیفی

یافته های استنباطی

فصل پنجم: بحث و نتیجه گیری

محدودیت های پژوهش

پینشهاد های پژوهش

منابع

پیوست ها

چکیده

پژوهش حاضر با هدف تاثیر آموزش فلسفه، بر مهارت کلامی، تفکر انتقادی و خلاقیت، انجام شد. روش پژوهش از نوع نیمه آزمایشی بود. جامعه آماری، کلبه دانش آموزان دختر پایه پنجم مدارس ابتدایی شهر شیراز در سال ۹۵-۱۳۹۴ بود، روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای بود. بدین منظور ابتدا از میان چهار ناحیه آموزش و پرورش شهر شیراز، به صورت تصادفی ناحیه دو، سپس از بین ۶۳ مدرسه این ناحیه، دو مدرسه به صورت تصادفی انتخاب شدند. از هر مدرسه نیز یک کلاس پنجم به طور تصادفی انتخاب گردید. سپس با قرعه کشی، یک کلاس به عنوان گروه آزمایش تعداد ( ۲۴ نفر) و یک کلاس به عنوان گروه کنترل (تعداد ۲۶ نفر) انتخاب شدند، جمع آوری اطلاعات از طریق آزمون خلاقیت تورنس – ب (۱۹۷۴)، آزمون گرایش به تفکر انتقادی ریکنس (۲۰۰۳) و نیز مقیاس تجدید نظر شده هوشی وکسلر برای کودکان (۱۹۷۴) انجام شد. به منظور تحلیل داده های این پژوهش از آمار استنباطی (تحلیل کواریانس) استفاده شد. نتایج نشان داد که آموزش فلسفه بر مهارت کلامی، تفکر انتقادی و ابعاد آن، اثر معناداری ندارد. داده های به دست آمده نشان داد که آموزش فلسفه بر افزایش خلاقیت، تاثیر معناداری دارد، همچنین دانه های به دست آمده نشان داد که آموزش فلسفه، بر ابعاد خلاقیت دانش آموزان در مرحله پس آزمون، تاثیر معناداری داشته است.

کلید واژه ها: آموزش فلسفه، کودک، مهارت کلامی، تفکر انتقادی، خلاقیت، دانش آموز

مقدمه

چندی است در جهان مبحثی با عنوان “آموزش فلسفه برای کودکان ” مطرح شده است که به مفهوم برنامه آموزشی تفکر محوری است که کودک، نه تنها آموزش دهستانه به خود و همکلاسان است، بلکه پرسشگر و سوال کننده نیز می باشد. فلسفه در این برنامه، مجموعه ای از دانش و مهارت در راستای زندگی بهتر است و تفکر فلسفی، قدرت اندیشیدن و هر گونه فعالیت فکری درباره ماهیت یک موجودیت، ابعاد و رابطه های آن با جهان هستی است. امروزه افراد و انجمن های متعادی می کوشند تا نتایج تجربیات خود را در این باره ارائه دهند. بررسی این فعالیت ها که در اصطلاح به فلسفه برای کودک، فلسفه با کودک، فلسفه و کودک و مانند آن معروف شده است، نشان می دهد که خواستگاه مشترک همه علاقمندان به این موضوع، ضرورتی است که در سراسر جهان احساس می شود. این ضرورت چیزی نیست جز این که جوامع روز به روز، بحران اندیشه را بیشتر در درون خود احساس می کنند، البته گاه انسان با وجود علم بیشتر و رفاه ناشی از آن، قادر به درک بدیهی ترین قوانین حاکم بر جهان نیست و در شناخت خود به بن بست می رسد. به این دلیل است که اندیشمندان، اندیشیدن و مهارت های آن را برای تغییر این وضعیت، بهترین درمان بافته اند، از طرفی پیشرفت های دانش روانشناسی به ما آموخته است که اگر پا به هر نوع رفتار یا منشی در کودکی شکل نگیرد، در بزرگی ایجاد یا تغییر آن دشوار و گاه ناممکن خواهد بود.اما این که اصطلاح ” آموزش فلسفه به کودکان یا به اختصار فیک” – در معنای عام فلسفه – اصطلاح درستی باشد جای تأمل دارد، چرا که کودکان در هر سنی فلسفه خاص خود را دارند. کودک تا زمانی که مجهولات خود را بیش از معلومات خود می داند، یک فیلسوف تمام عیار است. او بر اساس بدیهیات ذهنی خود حدس می زند و بر مبنای حدسیات خود عمل می کند. تنها تفاوت کودک با یک فیلسوف، دانش محدودش از جهان است. جالب این که این سیر فلسفی تا زمانی ادامه پیدا می کند که او به دنیای معلومات و محفوظات راه نیافته است. هنگامی که کودک فهمید، برای به دست آوردن مجهولاتش راهی بسیار ساده تر از تفکر وجود دارد، به دنبال حفظ مطالب، بدون قهم علت و معلولی آن می رود و از عیار فلسفی اش کم می شود. آنگاه وقتی در اوج غرور نسبت به این توانایی، به مجهولاتی بر می خورد که پاسخ آن را در هیچ منبعی نمی یابد، دچار سردرگمی می شود. این در حالی است که ما نیز به عنوان یک بزرگتر آگاه و درگیر همین سردر گمی، هر روز تلاشمان را که برای افزایش قدرت تفکر وی، بلکه برای انباشت محفوظات و معلومات او بیشتر می کنیم.نظام های آموزشی مبتنی بر تفکر، زاییده وجود حقیقت جوی انسان است. انسان در پی دانش و افزایش دید  خود، برای برپایی شیوه های زندگی، تصویب قوانین و زندگی بهتر است. با گسترش ارتباطات و توسعه علم و فن آوری، به برنامه های پویایی که در خود این تحولات است نیاز ماندیم. اما چرا در طول دوران مدیدی، آموزش و پرورش به بسته های محدود آموزشی توجه داشته است. در گذشته دانشمندان علم تربیت اعتقاد داشتند که باید متخصصین را برای تهیه طرح درس به کار گرفت تا بتوان کارگران مستعد و ماهری را تربیت نمود، مربیان نیز باید این طرح درس های تک بعدی را که گاه از کشورهای دیگر تهیه شده و بومی سازی نشده بودند، به دانش آموزان یاد بدهند. دانش آموزان نیز محتویات مربی خود را دریافت کرده و مملو از محفوظات شوند.لیپمن (۱۹۸۰) می گوید که در برنامه آموزش فلسفه برای کودکان، کودک صرفأ ظرفی تهی و آماده برای پر شدن از اطلاعات با محتوای از پیش تعیین شده نیست، کودک شناخت درباره خود، دیگران و جهان را ضمن کاوشی فعال به دست می آورد (راجی، ۱۳۹۱).امروزه مهمترین چالش یک معلم این است که با یک بسته آموزشی جدید، می تواند پاسخگوی دانش آموزان متنوع خود باشد، بلکه او باید به توانایی های هر دانش آموز، با توجه به نیاز او یا نیاز هر گروه نسبتا مشابه، توجه نموده و بسته های آموزشی ویژه ای را طراحی و اجرا کند. امروزه بسته های روش تدریس متنوع کافی در این خصوص طراحی نشده و مربیان آموزش دیده توانمندی برای خیل عظیم دانش آموزان وجود ندارند. برای برطرف کردن نیاز آموزشی، اگر همه مربیان و طرح درس های خوب نیز وجود داشت، باز هم اینکار، نیازمند حرکت سازمانی و پشتیبائی ملی برای انجام پژوهش های لازم و تولید ابزار و اسباب مورد نیاز و آموزش مربیان توانمند بود.همچنین کاملا واضح است که قالب های فعلی آموزشی، تناسب کافی با نیاز آموزش و پرورش نداشته و حتی به آن آسیب می زند، ژربرا تحصیل موجب می شود، بسیاری از کودکان و نوجوانان، بیشتر زمان خود را به آموزش بگذرانند و نسبت به ارتباط های اجتماعی بی تفاوت شوند و بنابراین مهارت کافی را برای تشکیل خانواده و ایفای نقش اجتماعی خود نداشته باشند. امروزه ناتوانی در ازدواج و کسب کار، نگران کننده است. بسیاری به راحتی نمی توانند حرفه مناسب و مورد علاقه خود را بیابند و از درآمد مناسبی برخوردار شوند که اگر به ویژه در کودکی و نوجوانی از نظر فکری توانمند می شدند، ممکن بود بهتر قادر به رفع مشکلات و حل مسئله خود شوند.آموزش فلسفه بر فعال بودن کودک تاکید دارد. به عبارت دیگر اگر کودک نتواند در گفتگو شرکت کند. به سطح مطلوب پرسشگری و استدلال نمی رسند و بر توانایی اندیشیدن او چیزی افزوده نمی شود. مهارت کلامی می تواند یکی از مهم ترین نتایج تاثیر آموزش فلسفه باشد.به نظر ویگوتسکی (۱۹۷۸) زبان نقش عمده ای در رشد تفکر دارد. گفت و گوی بیرونی که در برنامه اخیر، ابزاری آموزشی است، موجب انتقال مفاهیم می شود و به تدریج تبدیل به یکی از تفکر درونی می گردد هدایتی و همکاران، ۱۳۹۱).خسرو نژاد و همکاران (۱۳۸۵) در پژوهشی با عنوان جایگاه تفکر انتقادی محتوای کتاب های درسی پایه پنجم دوره ابتدایی علوم تربیتی رده علوم انسانی، هدف اساسی تحقیق را بررسی میزان به کار گیری مولفه های تفکر انتقادی از دیدگاه متیو لیمن در کتاب های درسی علوم و ریاضی پایه پنجم دوره ابتدایی، عنوان می کنند. برای این کار، پس از مشخص کردن مولفه های مورد نظر از دید گاه لیپمن به عنوان ملاک های تحلیل و تعیین پاراگراف و عبارات هر درس به عنوان واحد تحلیل، بر اساس روش ویلیام رومی، به تحلیل محتوای متن دو کتاب مذکور اقدام نمود. نتایج حاکی از این امر بودند که میزان توجه به تفکر انتقادی در کتاب علوم بیش از کتاب ریاضی بود و عدم بکار گیری مولفه های تفکر انتقادی توسط دانش آموزان را باید علاوه بر مشکلات موجود در محتوای کتاب ها، در پارامترهای دیگری مانند روش تدریس جستجو کرد.راجی (۱۳۹۱) در پژوهشی تحت عنوان تعلیم و تربیت انتقادی و پیو تادهای آن با برنامه آموزش فلسفه برای کودکان به نقل از کندی (۲۰۰۴) می گوید که در برنامه آموزش فلسفه برای کودکان، مفاهیم مختلفی اعم از علمی، مذهبی و فلسفی و نیز شواهد و مصادیق آن در خلال گفت و شنود شکل می گیرد، از نو تحکیم می شود و اصلاح با تعدیل می گردد، به این ترتیب دانش کودکان در خلال گفت و گو و تعامل با دیگران ساخته می شوند. چنین دانشی را لیپمن از آن کودکان می داند، دانشی که کودکان را قادر می کند، ضمن گفت و گو آن را نشان دهنده در انجام دادن هر کاری از آن استفاده کنند، از مرز ادای صرف کلمات بگذرند، و به کار برد دانش کلمات دست یابند.ارتباط آموزش فلسفه و تفکر انتقادی را با یکدیگر، محققین زیادی دنبال و تایید نموده اند. در اواخر دهه (۱۹۶۰) منهو لیپمن، برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان را مطرح و متذکر می شود که هدف ما از آموزش تفکر انتقادی، آموزش تفکر بهتر به فرد است و فقط با تمرین واقعی می توان دانش آموز را متفکر بار آورد. پژوهش های پنجاه سال اخیر دانشمندان حوزه روانشناسی دوران بزرگسالی را برای آموزش تفکر، بسیار دیر می دانند و تاکید می کنند که این کار باید از کودکی شروع شود (طباطبایی و همکاران، ۱۳۹۰).قائدی و همکاران (۱۳۹۰) در پژوهشی تحت عنوان فلسفه ویتگنشتاین و برنامه فلسفه برای کودکان، به نقل از لیپمن (۱۹۸۰)، اولین هدف برنامه آموزشی فلسفه به کودکان را بهبود توانایی استدلال و تفکر انتقادی می داند.طباطبایی و همکاران (۱۳۹۰) در پژوهشی با عنوان بررسی تاثیر برنامه فلسفه برای کودکان در پرسشگری و تفکر انتقادی، دانش آموزان پایه های سوم تا پنجم ابتدایی (۹-۱۱ ساله)، اعتقاد دارد که هدف این برنامه، بهره مندی از فلسفه به منظور بهبود تفکر و فرایند یادگیری است و به نقل از لیپمن (۲۰۰۳) می گوید که هدف اساسی تربیت، گسترش دموکراسی است که با تفکر انتقادی ممکن می شود و تفکر انتقادی، افراد را از فریب خوردن محافظت می کند. از این رو الگوی فلسفه برای کودکان، می تواند موجب تفکر انتقادی کودکان شود و تفکر انتقادی را تفکری می داند که اول از همه تسهیل کننده قضاوت، و ثانیا موجب خود اصلاحی شده و در درجه سوم، موجب حساسیت و باریک بینی نسبت به زمینه می شود. همچنین طباطبایی و همکاران در همان پژوهش، نظرات و نتیجه تحقیق محققین متعددی مانند دانیل (۱۹۹۸) یا تیزارد و هوگس (۱۹۸۴) و دیگران را آورده اند که همگی تاثیر آموزش فلسفه کودک را بر تفکر انتقادی به اثبات رسانده اند.ارتباط فلسفه با خلاقیت توسط تحقیقات متعددی به اثبات رسیده است. برای نمونه، قائدی و همکاران (۱۳۹۰) در پژوهشی تحت عنوان فلسفه ویتگنشتاین و برنامه فلسفه برای کودکان، به نقل از لیمن (۱۹۸۰) یکی از اولین اهداف برنامه آموزشی فلسفه به کودکان را پرورش خلاقیت می داند و دلیل این ادعا را چنین ابراز می کند که کودک زمانی قادر به بیان تجارب خود است که بتواند به بررسی آن بپردازد و با یک تفکر منطقی، به نظاره دوباره آن بنشیند، این امر منجر به پرورش تخیل و خود انگیختگی او می شود و کودک را به طرح شقوق مختلف برای یک پدیده وادار می کنند.نادری و همکاران (۱۳۹۱) در پژوهشی تحت عنوان بررسی تأثیر اجرای برنامه “فلسفه برای کودکان” در پرورش خلاقیت دانش آموزان پسر پایه اول دوره متوسطه منطقه ۱۴ تهران، به روش نیمه تجربی و با بهره گیری از طرح تحقیق آزمون مقدماتی و تنهایی با گروه شاهد و پس از برگزاری دوره آموزشی مورد نظر و جمع آوری و تحلیل داده ها، نشان داد که برنامه فلسفه برای کودکان، در پرورش خلاقیت و چهار مؤلفه اصلی آن، یعنی سیالی بسط، ابتکار، انعطاف پذیری، اعتبار و اعتماد پذیری، تاثیر دارد.با توجه به مطالب بالا که نشان دهنده اثر آموزش فلسفه می باشد، پژوهش حاضر به دنبال تبیین این اثر پر روی مهارت کلامی، تفکر انتقادی و خلاقیت می باشد.

بیان مساله

اکثر جوامع به دنبال اصلاح نظام آموزشی خود می باشند، زیرا توسعه همه جانبه و پایدار همه منابع، و انتقال آن به نسل بعدی، بدون پرورش موثر امروز، میسر نمی شود. سیاست آموزش و پرورش این است که کودکان امروز و شاغلین فردا را ماهر، و برای ورود به دورانی مملو از فشار های مختلف و توسعه فوق مدرن، آماده کند. بنابر این تلاش می کند تا میزان دروس را از نظر کمی و کیفی افزایش دهد. این رو به موجب شده است که به مرور حجم بسته های آموزشی، بیشتر و بیشتر شود. افزایش کمی دروس ارائه شده، معلم و دانش آموز را به جایی کشانده است که زمان لازم را برای ارائه و درک این حجم بالای اطلاعات ندارند.به نظر می رسد آموزش فلسفه برای کودکان، تاثیر مثبتی بر مهارت کلامی، تفکر انتقادی، ابعاد تفکر انتقادی، خلاقیت و ابعاد خلاقیت دارد. منظور از مهارت کلامی در این پژوهش، توانایی ها و مشکلات کودکان در بیان خواسته ها و رساندن منظور خود به مخاطب با توجه به سطح آگاهی و مهارت استدلال کردن آن ها از محیط فرهنگی و اجتماعی است و با این ارزیابی، می توان در جهت طراحی برنامه آموزش جیرانی و بهبود کیفیت آموزش، قدم های مفیدی را برداشت.منظور از تفکر انتقادی در این پژوهش، تفکری است که منبع قدرت در زندگی فردی و مدنی به شمار می رود و به انسان توان دور اندیشی در قضاوت، استاد لال گری و در نهایت تصمیم گیری را می دهد. آرمان تفکر انتقادی، کنجکاوی، ذهن باز، دور اندیشی در قضاوت، استقلال گری و تصمیم گیری براساس معیارها و ملاک ها می باشد. طاهری قلعه نو (۱۳۹۳) می گوید که پیتر فاسیوته ابداع کننده یکی از پرکاربردترین آزمون های تفکر انتقادی، یعنی آزمون کالیفرنیا، متفکر منتقد را، واجد شش مهارت شناختی می داند: ۱. تفسیر ۲, تحلیل ۳۲ ارزش یابی۴- استنباط :. توضیح ۶٫ خود کنترلی و با عنوان مهارت های تفکر انتقادی اصلی از آن یاد می کند.منظور از خلاقیت در این پژوهش، عبارت است از فرایتل حل مشکلات و اختلاف نظرها درباره اطلاعات، خطا کردن در عناصر و عوامل، أشیاء و مواردی از قبیل حدس زدن و تشکیل فرضیه ها درباره این کمبودهاء ارزیابی ها و آزمایش این حدس ها، فرض ها، احتمال اصلاح و آزمایش مجدد آن ها و در نهایت مرتبط ساختن.در مدارس امروزه تلاش می شود کودک را برای فردایش آماده کنند تا بتواند در مواجه شدن با مشکلات، پاسخ درستی را ارائه دهد. به همین دلیل خیال می کنند دانش آموز خوب کسی است که محفوظاتش بیشتر باشد و نمره خوب تری را از محفوظات خود بگیرد نه از تفکرش. به همین دلیل مربیان امروزه با توجه به حجم درس و شیوه سنتی موجود در آموزش، اولویت را به ارائه بسته های خشک آموزشی می دهند، نه به شکوفا کردن خلاقیت دانش آموزان خود. همچنین کودکان امروز دارای ارتباط کلامی کمتری نسبت به گذشته هستند زیرا بیشتر باید گوش کنند تا صحبت و به همین علت از مهارت کلامی کمتری بهرمند می باشند، در نتیجه قادر به رساندن مفاهیم مورد نظر خود به دیگران و رفع مشکلات اجتماعی خود نیستند. همچنین میلر (۱۹۸۹) می گوید که ارتباط کلامی به این دلیل مهم است که یکی از ابزار های کار ساز بشر برای کنترل و درک محبط خویش و تاثیر در آن است. حداقل برای اکثر افراد، مهارت در استفاده از کلام، یکی از بهترین ابزار های کسب بیشترین پاداش در محیط زندگی و به حداقل رساندن تنبیه است.هدایتی (۱۳۹۳) عقیده دارد که با عنایت به ستاد ملی چشم انداز ۲۰ ساله نظام جمهوری اسلامی ایران در افق سال ۱۴۰۴، که از ۱۳۸۴ تصویب و ابلاغ شده است و فقط چند سال تا تحقق اهداف این سند، زمان باقی است)، کسب مهارت های گوناگون تفکر، اعم از تفکر انتقادی، علمی، منطقی، خلاق، مشارکتی و بی شک تفکر مسئولانه و مراقبتی، ضرورت نام دارد، با وجود این چشم انداز، هنوز شاهد آن هستیم که مهارت های فکری به گونه ای درست و دقیق در برنامه درسی و روش های تدریس مدارس ما گنجانده شده است. هنوز هم محتوای آموزشی و کتاب ها، که ابزار های اصلی برنامه آموزشی ما هستند، با مسائل زندگی دانش آموزان ارتباط کمی دارند. با وجود روشنگری های فراوان، برخی اشکالات بنیادین به ویژه اجرایی با سماجت بسیار در بدنه نظام آموزشی رایج، چنان ریشه دوانده است که اصلاحش، جز با تغییرات بنیادین در دو سطح اساسی امکان پذیر نیست؛ یک سطح أن حوزه های برنامه ریز و قانون گذار است که مسئول طرح های کلان آموزشی است و سطح دیگر که به زعم نگارنده و به علل متعاره اهمیت بالاتری دارد، نگرش و دیدگاه آموزگاران است.امروز کودکان ما برخلاف گذشته با مشکلات فکری بیشتری روبرو می شوند. دروس سنگینی را باید بخوانند، تفریح خود را کم کنند و به راحتی از طریق کانال های مختلف تلویزیون، ماهواره، اینترنت واتساپ و سایر شبکه های اجتماعی، مورد تهاجم شدید اطلاعاتی قرار گیرند. همچنین اطلاعات جذاب بصری، شیرین تر از تحصیل در مدارس خشک و فراگیری دروس فراوان است. کودکان برای کسب نرم افزارها، با علاقه وافری بیشترین درآمد و زمان خود را صرف می کنند. جالب است که سیستم های آموزش و پرورش با همه برنامه های خود، قادر به جذب مخاطبانشان در این حجم نیستند. گاه ورود طوفان های اطلاعات به حدی است که کمتر به مخاطبین خود، فرصت تفکری انتقادی و تحلیلی می دهند. چنین افرادی به مرور، تفکر را کنار خواهند گذاشت و به موجودات تماشاگر و ماشین های ارسال اطلاعات تبدیل می شوند و سیل اطلاعات دیکته شده را به مروره بدون نتیجه گیری می پذپرند.هنگامی که منیو لپمن (۱۹۶۹) متوجه شد که دانشجویاتش فاقد قدرت استدلال، قدرت تمیز و داوری هستند به این فکر افتاد که آموزش فلسفه می بایست در دوران کودکی انجام گیرد. در حقیقت، آنگونه که او عرضه کرده است، در قلب برنامه فلسفه برای کودکان، مواد درسی و معلمان منبحر قرار دارند (راجی ۱۳۹۱).گیلفورد (۱۹۹۸) اعتقاد دارد، ویژگی هایی که از بروز خلاقیت جلو گیری می کنند عبارتند از سلطه گری منفی بافی، مقاومت، ترس، عیب جویی، انتقاد از دیگران، سازشکاری، تسلیم در برابر قدرت و کم روپی۔ نیکسون، تورنس ولی کاک ، در پژوهش هایی ویژگی های دانش آموزان خلاق را چنین عنوان کرده اند دارای هوش کلامی و فضایی بسیار برجسته هستند، هوش بالاتر از سطح متوسط دارند، دارای ظرفیت های حافظه ای فوق العاده در ثبت و نگهداری رویدادهای مختلف هستند، برای تجربه امور و فعالیت های مختلف آمادگی دارند، استقلال فکری دارند، طرز فکر انتقادی دارند، فعال هستند و رفتار مطلوب اجتماعی، بیان گویا و روشن دارند، از نوع تفکر واگرا بر خوردار می باشند، کنجکاو هستند، به مسائل فلسفی و مذهبی علاقه دارند، مقاوم هستند، با جرأت، انتقاد پلیر و خستگی ناپذیر، صادق و ساده می باشند. (منتظری، ۱۳۷۸).برای توانمند سازی فکری کودکان، باید فکر کودک و همه وجود او را درگیر مسئله کرد تا او به یکباره پاسخی را در حافظه خود ضبط کنند، بلکه به مرور پاسخ را بیابان، تا توان فکری او افزایش یابد. به عبارت دیگر لازم است که از روش های فلسفی در آموزش و پرورش بهره برد. همچنین انحطاط اخلاقی که یکی از بزرگترین دغدغه های دولتمردان است، یا تو انسان سازی کودکان و نوجوانان نسبت عکس دارد. فلسفه برای کودکان، طبق نظر لیپمن (۱۹۹۲) آخرین دستاورد فلسفه کاربردی است. به این معنی که فلسفه از فضای آکادمیک خارج شده و وارد زندگی مردم شود و به آن ها کمک کند تا بهتر بیندیشند و توانایی حل مسئله را در خودشان تقویت کنند. برنامه فلسفه برای کوکان که در پی آموزش تفکر به کودکان است. هدف های متعددی را دنبال می کند که عمده آن، کمک به کودکان برای یادگیری چگونه فکر کردن است، ولی برخی از اهداف شامل بهبود توانایی تعقل، پرورش خلاقیت، رشد فردی و میان فردی، پرورش درک اخلاقی و غیره است (عراقی و همکاران، ۱۳۹۲).هاینس (۲۰۰۳) در کتاب مدرسه اخلاق می نویسد: شاید یکی از موثرترین روش ها برای پرورش اخلاقی و ایجاد مدرسه اخلاق، آشنایی و به کارگیری روش آموزش فلسفه برای کودکان باشد (غریبی و همکاران،(۱۳۹۴).اکنون این پژوهش در پی پاسخ به این سوال است که آیا آموزش فلسفه به کودکان تاثیر معناداری بر مهارت کلامی، تفکر انتقادی و خلاقیت آنان دارد؟

اهمیت و ضرورت تحقیق

تاکید بر تفکر انتقادی به عنوان یک مهارت، بسیار ضروری است و امروزه این ضرورت به دلیل تهاجم فرهنگ غربی و نیاز به ایجاد یک سد و مقاومت در برابر این تهاجم، دو چندان شده است. به نظر می رسد یکی از مهمترین رسالت های مربیان و معلمان، توجه به این مهارت است و آن ها باید با نهایت دقت و تلاش برای پرورش این نوع تفکر، چه در خود و چه در مخاطبانشان برنامه ریزی کنند.نگاهی به آرا متیولیپمن، رابرت فیشر و سایر همکارانشان، نشان می دهد که وجه غالب برنامه های آموزشی فلسفه، پرورش تفکر انتقادی است، در هر حال با وجود همه چالش ها و مشکلاتی که بر سر راه برنامه آموزش فلسفه به کودکان وجود دارد، فرآیندی پویا در جریان است. این جریان هم اکنون در ایران گر چه نوپا می باشد اما رو به پیشرفت است و به مرور زمان شکل مناسب و تاثیر گذار خود را پیدا خواهد کرد.زندگی بدون خلاقیت نیز مشکل و طاقت فرسا است. اگر نگاهی به گذشته داشته باشیم می فهمیم که چقدر نسبت به انسان های گذشته، راحت تر زندگی می کنیم. امروزه برای نوشتن کتاب، دستگاه های مدرن چاب وجود دارد، با هواپیما خیلی راحت تر و سریع تر به مقصد می رسیم و بسیاری چیزهای دیگر که همگی مرهون خلاقیتی است که به عنوان پر قدرت ترین توانایی بشر، در نهاد آدمی جای دارد، و اگر به آن اهمیت داده شود، همچون چشمه ای می جوشد و خود را به بهترین شکل نشان می دهد. خلاقیت برای تمامی عرصه های زندگی و سلامت فکر و روح انسان حیاتی است. اگر افراد گرفتار تصمی تکراری و مکانیکی شوند، جامعه خود را نابود خواهند کرد و این یکی از تهدید هایی است که تمدن ها به آن دچار می شوند. به نظر می رسد بیشتر تمدن هایی که از بین رفته اند، نه فقط به دلیل تھابان های خارجی، بلکه عمدتا به واسطه تکرار مکررات گذشته و افول خلاقیت بوده است. شاید در حقیقت بتوان گفت که پایه و اساس جوامع توسعه یافته، خلاقیت است. این جوامع نه تنها با استفاده از خلاقیت مسائل خود را شناسایی می کنند، بلکه راه حل این مسائل را نیز از طریق خلاقیت می جویند.هنوز الگوهای قبلی آموزشی نتوانسته اند به مقابله با کمی وقت مدرسان و حجم بالای دروس نائل گردند. بنابراین مربیان اغلب مجبور هستند که درس خود را بدهند و بروند و دانش آموزان باید دروس را سطحی حفظ کند و ارائه بدهند. ادامه چنین وضعی سال ها است که مورد انتقاد می باشد. هرچند در خصوص اهمیت تفکر، تحقیقات فراوانی مشاهده می شود، اما در سطح ملی کمتر به مقوله تفکر در حوزه کودک، توجه شده است و در این زمینه به شدت نیازمند پژوهش و ابزار هستیم. به عبارت دیگر کمبود ابزار مناسب و پاسخگویی دشوارتر کودکان، موجب شده تا محققین، کار را بر روی بزرگسالان ممکن تر و راحت تر بدانند. اما این موضوع که کودکان در راس اهمیت هستند، بر کسی پوشیده نیست و با برنامه های مقطعی نمی توان انتظار موفقیت لازم را داشت و این در حالی است که مستین رو بایی کودکی با ایام طلایی آموزش و پرورش، مهم ترین بخش از زندگی تربیتی انسان را به خود اختصاص داده است.در سن ۱۲ سالگی با وجود شکل گیری تفکر منطقی و تشخیص فرضیه ها از واقعیت، به دلایل مختلف هنوز خود مرکز بینی کودکان به طور کامل از بین رفته و آن ها نمی توانند واقعیت را به طور کامل از تفکر خویش تشخیص دهند. در آموزش عملی، این نکته به مربی کمک می کند تا برخورد های تعصب گرایانه کودکان را بهتر درک کرده و به گذر از این مرحله کمک کند. اما در عین حال مهارت درک متقابل و دوری از تعصب فکری به عنوان یکی از ارکان تفکر فلسفی در اغلب فعالیت ها، یکی از مهمترین اهداف است. در این کودکانه نگهداری ذهنی باید به طور کامل شکل گرفته باشد. از این ظرفیت استفاده می شود تا با بحث کتاب و فیلم، پایه های تفکر انتقادی در مخاطبین تقویت شود.کودکان در این سن، سلسله علت و معلولی را درک می کنند، بنابراین بر وجود استدلال در کلام بچه ها تاکید می شود. وجود سوالات آغاز شده با “آیا” و “چرا” در بعضی فعالیت ها و به کار گیری مسائلی که پاسخ گویی به آن نیازمند روش های استدلالی است. با تکیه بر همین توانایی است. با استفاده از فعالیت هایی مانند بازی گروهی و سرگرمی، بحث، مذاکره و گفتگو، فعالیت علمی، روخوانی و نقد کتاب معرفی شخصیت نمایش و نقد فیلم، محتوای آموزش فلسفی شکل داده می شود.به اعتقاد جوسو (۲۰۰۷) محرک دغدغه های امروزین طرح آموختن تفکر و با تفکر انتقادی، پرورش فیلسوف و یا منطق دان نبوده است. از نظر لیپمن این راه حل های محافظه کاراته مانند فهرست کردن چیزهایی که هر فرد تعلیم دیده ای باید در آن خبره شود، خنده دار است و اقدامی خام. مدارسی که پارادایم معبارها را دنبال می کنند، چگونه اندیشیدن را در باب خود اندیشیدن نمی آموزند. دانش آموزان تنها اندیشیدن به چیزهایی را می توانند دریابند که به آن ها تعلیم داده شده است (برخورداری و همکاران، ۱۳۹۱).نادری و همکاران (۱۳۹۱) یکی از موفقترین تلاش ها، ایجاد برنامه های منسجم در آموزش تفکر برنامه فلسفه برای کودکان است که مشیو لیپمن و همکارانش در دانشگاه ماتنکلر امریکا آن را تهیه کرده اند. این برنامه به منظور فراهم کردن برنامه های تحصیلی در زمینه کاوش فلسفی برای کودکان از سطح کودکستان تا دانشگاه تهیه شده است و هم اکنون در بسیاری از کشورهای دنیا در حال اجراست.کلیاسی (۱۳۸۵) یکی از مهارت هایی که باید در هر نظام آموزشی به دانش آموزان آموخته شود، مهارت اندیشیدن است. برای عملی شدن این مهم، معلم باید در افزایش مهارت های تفکر و استدلال شاگردان خود بکوشد و آن ها را از مرحله یادگیری طوطی وار مطالب، به مرحله تفکر سوق دهد ( گشتاسبی، ۱۳۹۲).

مشخصات
  • جنسیت زن
  • وابسته به کلینیک
  • تجارب / مهارت ها
  • دانشگاه دانشگاه آزاد اسلامی واحد مرودشت
  • رشته تحصیلی روانشناسی تربیتی
  • گواهینامه ها
  • پست های مدیریتی
  • مقطع تحصیلی کارشناسی ارشد
  • کلمات کلیدی فریبا فرخانی روانشناس، فریبا فرخانی مشاور، فریبا فرخانی روان درمانگر، فریبا فرخانی روانپزشک، فریبا فرخانی متخصص اعصاب و روان، فریبا فرخانی روانسنج
تخصص ها
  • روان‌شناسی تربیتی
تصویر
فریبا فرخانی
روانشناس بالینی و فردی
(3)

E-Teb.com © Copyright 2016 روانشناس یا روانپزشک. تمامی حقوق محفوظ است.

دکتر - مشاوره خانواده - پزشک - مشاوره آنلاین - شماره دکتر