منو
X

تصویر
پریسا افکاری
روانشناس بالینی و فردی
(8)
آمار این متخصص
(8) رای
90%

دقت

90%

مفید بودن

30%

دانش و مهارت

80%

رفتار بالینی

60%

وقت شناسی

0%

هزینه اقتصادی

توضیحات پروفایل
  

پریسا افکاری هستم، فارغ التحصیل روانشناسی عمومی در مقطع کارشناسی ارشد از دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه محقق اردبیلی در سال ۱۳۹۲، پایان نامه ی اینجانب تحت عنوان “مقایسه شیوه های فرزندپروی، عزت نفس و سلامت روان مادران کودکان دارای ناتوانی یادگیری و مادران کودکان عادی” می باشد که در ادامه بخشی از آن را مطالعه می کنید:

دانشگاه محقق اردبیلی

دانشکده علوم تربیتی و روان شناسی

پایان نامه جهت اخذ درجه کارشناسی ارشد در  رشته روان شناسی عمومی

عنوان:

مقایسه شیوه های فرزندپروی، عزت نفس و سلامت روان مادران کودکان دارای ناتوانی یادگیری و مادران کودکان عادی

استاد راهنما:

دکتر نادر حاجلو

استاد مشاور:

دکتر اوشا برهمند

پژوهشگر:

پریسا افکاری

تابستان ۱۳۹۲

فهرست مطالب

عنوان

مقدمه

بیان مساله

اهمیت و ضرورت انجام پژوهش

متغیرهای پژوهش

اهداف پژوهش

فرضیه های پژوهش

تعاریف نظری و عملیاتی

فصل دوم مبانی نظری و پیشینه و پژوهش

مبانی نظری ناتوانی های یادگیری

تعریف ناتوانی یادگیری

شیوع

تفاوت های جنسیتی

ویژگی های کودکان دارای ناتوانی های یادگی

انواع ناتوانی های یادگیری

ناتوانی در ریاضیات

ناتوانی در خواندن

ناتوانی در بیان نوشتاری

خلاصه ویژگی های کودکان دارای ناتوانی یادگیری

اختلال یادگیری به گونه ای که مشخص نشده است

سبب شناسی

شیوه های فرزند پروری

والدین مسعد

والدین مقتدر

والدین سهل گیر

سلامت روانی

مفهوم سلامت روانی از دیدگاه های مختلف

انسان گرایی

روان کاوی

رفتار گرایی

رویکرد شناختی ویلیام گلاسر

رویکرد هستی گرایی

روانشناسی فردی – آلپورت

اجزای ترکیب کننده سلامت روانی

عزت نفس

تعاریف عزت نفس

اهمیت عزت نفس

عوامل موثر در رشد و تحول خود پنداره و عزت نفس

نشانه های عزت نفس

مفهوم عزت نفس بالا و عزت نفس پایین

مولفه های اساسی عزت نفس _

خلاصه ای از نظریه های عزت نفس

پیشینه تجربی

فصل سوم روش اجرا

روش تحقیق

جامعه آماری

نمونه و روش نمونه

روش تجزیه و تحلیل آماری

شیوه اجرای تحقیق

ابزار پژوهشی

فصل چهارم یافته های پژوهش

یافته های مربوط به فرضیه ها

فصل پنجم

بحث و نتیجه گیری

محدودیت ها

پیشنهاد ها

منابع

پیوست و ضمائم

چکیده:

هدف این مطالعه مقایسه شیوه های فرزندپروری، عزت نفس و سلامت روانی مادران کودکان دارای  ناتوانی های یادگیری و مادران کودکان عادی ساکن شهرستان مرند بود. روش این پژوهش از نوع على  مقایسه ای و جامعه آماری نیز کلیه مادران کودکان دارای ناتوانی یادگیری و عادی شهرستان مرند بود. از این  جامعه، ۸۰ نفر مادر (۴۰ مادر دارای کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری و ۴۰ مادر کودکان عادی) با روش نمونه  گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه شیوه های فرزندپروری بامریند،  عزت نفس روزنبرگ و پرسشنامه سلامت روان گلد برگ، استفاده شد. اطلاعات بدست آمده، با استفاده از تحلیل واریانس چند متغیری و  tمستقل مورد تجزیه تحلیل قرار گرفت. یافته ها نشان داد مادران کودکان دارای ناتوانی های یادگیری از شیوه های فرزندپروری مستبدانه و سهل گیرانه نسبت به مادران کودکان عادی بیشتر استفاده می گردند و عزت نفس و سلامت روانی مادران کودکان دارای ناتوانی های یادگیری کمتر از مادران کودکان عادی بود. نتایج این تحقیق نشان داد که مادران در قبال ویژگی های کودکان دارای ناتوانی های یادگیری احساس درماندگی کرده و بیشتر از شیوه های فرزندپروری مستبدانه و سهل گیرانه استفاده می کنند در نتیجه این عوامل منجر به پایین آمدن عزت نفس و سلامت روان در این مادران می شود.

واژه های کلیدی: شیوه های فرزندپروری، عزت نفس، سلامت روانی و مادران کودکان دارای ناتوانی یادگیری

مقدمه:

افرادی که دچار اختلال یادگیری بودند، زمانی در زمره کم توان ذهنی قلمداد می شدند، اما پژوهشگران دریافتند که برخی کودکان، هوشبهر عادی یا حتی بالاتر از عادی دارند و با وجود این، در یادگیری برخی از دروس آموزشگاهی، با وجود کوشش قابل توجهی که از خود نشان می دهند، ناتوان هستند. این افراد را کودکانی با ناتوانی های یادگیری نامیدند (تبریزی، ۱۳۸) کلمه ناتوانی یادگیری برای اولین بار توسط ساموئل کر ک در سال ۱۹۶۳ به کار برده شد. ساموئل کر ک این اصطلاح را به عنوان یک برآیند سازشی مطرح کرد و این به واسطه برچسب های گوناگونی بودند که تا آن زمان برای توصیف کودک با هوشبهر بهنجار و داری مشکلات یادگیری به کار می رفت. تا به حال تعاریف متعددی از ناتوانی یادگیری و یا اختلالات یادگیری و یا مشکلات یادگیری ارائه شده است. در فرهنگ واژگان افروز و عبادی ناتوانی یادگیری معادل واژه ی LD) به معنی فقدان توفیق با عدم توانایی یادگیری در زمینه های خاص در مقایسه با توفیق افرادی که توانایی ذهنی مشابه دارند، تعریف شده است. بیشتر تعاریف، بر روی یک یا دو اختلال اساسی در فرآیندهای روانی در ارتباط با درک و استفاده از زبان گفتاری یا نوشتاری تأکید دارند. همچنین اختلال یادگیری در معادل واژه Learning disorder به صورت یک آسیب جسمی یا تقص عصبی تشخیص داده شده که در پیشرفت تحصیلی اختلال ایجاد می کند، تعریف شده است (عبادی و افروز، ۱۳۷۹). ناتوانی های یادگیری گسترهای بسیار وسیع تر از مشکلات تحصیلی را شامل میشود و نیازمند توجه به حوزه های اجتماعی، خانوادگی، عاطفی و رفتاری زندگی کودک در بافت خانواده نیز می باشد (لرنر، ۱۹۹۷).دشوار می توان جامعه ای را تجسم کرد که خانواده در آن نبوده باشد. خانواده طبیعی ترین و مشروع ترین واحد تولید مثل و فراگیر ترین واحد اجتماعی به شمار می آید، زیرا همه اعضای جامعه را در بر می گیرد. خانواده دارای اهمیتی تربیتی و اجتماعی است. افراد از سوی خانواده و در خانواده گام به عرصه هستی می نهند و جامعه نیز از تشکل افراد هستی قوام می یابد و از آن جا که نهاد خانواده مولد نیروی انسانی و معبر سایر نهادهای اجتماعی است، از ارکان و نهادهای اصلی هر جامعه به شمار می رود. بهنجاری یا نابهنجاری جامعه در گرو شرایط عمومی خانواده ها است و هیچ یک از آسیب های اجتماعی فارغ از تاثیر خانواده پدید نمی آید. به همین ترتیب تیز هیچ جامعه ای نمی تواند ادعای سلامت کند مگر آن که از خانواده های سالم برخوردار باشد (سالاری فر، ۱۳۸۸).در واقع خانواده را باید سنگ زیر بنای جامعه و کانون اصلی سنت، رسوم و ارزشهای والا و مورد احترام و شالوده مستحکم مناسبات پایدار اجتماعی و روابط خویشاوندی، مبدا بروز و ظهور عواطف انسانی و کانون صمیمانه ترین روابط میان افراد و مهد پرورش فکر، اندیشه، اخلاق و تعالی روح انسانی به حساب آورد. خانواده نه تنها محل تامین نیازهای عاطفی، مادی، تکاملی و معنوی اعضای خود است، بلکه مبدا بروز عواطف انسانی و کانون صمیمانه ترین روابط و تعاملات بین فردی نیز هست و از آنجا که سلامت و بالندگی جامعه در گرو رشد و سلامت خانواده است هیچ یک از آسیب های اجتماعی فارغ از تاثیر خانواده پدید نیامده است (ساروخانی، ۱۳۷۰؛ به نقل از سالاری فر، ۱۳۸۸).هر خانواده شیوه های خاصی را در تربیت فردی و اجتماعی فرزندان خویش بکار می گیرد. این شیوهها که شیوه های فرزندپروری نامیده می شود متاثر از عوامل مختلفی از جمله عوامل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و غیره می باشد (هاردی و همکاران، ۱۹۹۳). بنابراین نگرشها، اعتقادات و رفتارهای والدین که در قالب الگوی خانوادگی با شیوه های فرزند پروری نمود پیدا می کنند، عامل بسیار مهمی در تکوین شخصیت و تثبیت خصوصیات اخلاقی فرزندان و هویت محسوب می شود (کارگر شولی و پاک نژاد، ۱۳۸۲). سبکهای تربیتی می توانند بسیاری از ویژگی های فرزندان را تحت تاثیر قرار میدهد که از آن جمله می توان به روش های حل مسئله و سازگاری اجتماعی اشاره کرد. یکی دیگر از متغیرهایی که می تواند به شکل منفی تحت تأثیر کودکان با ناتوانی یادگیری قرار گیرد، سلامت روانی مادران است، حالت خاصی از روان است که سبب بهبود، رشد و کمال شخصیت انسان می شود. به عبارت دیگر، بهداشت روانی شامل کلیه اقدامات و تدابیری است که از شیوع و بروز بیماری های روانی جلوگیری کرده و سلامت کلیه افراد جامعه را تأمین می کند (علی زاده، ۱۳۸۱). یکی دیگر از متغیرهایی که می تواند به شکل منفی تحت تأثیر کودکان با ناتوانی یادگیری قرار گیرد، عزت نفس مادران است. عزت نفس به منزله ی مجموعه بازخوردها و عقایدی که افراد در روابط خویشتن با دنیای بیرون ابراز می کنند تعریف می شود و به بیان ساده تر عزت نفس عبارت از میزان ارزشی است که فرد برای خود قائل است (کوپر اسمیت، ۱۹۹۱) هدف این پژوهش مقایسه شیوه های فرزندپروری عزت نفس و سلامت روانی مادران کودکان دارای ناتوانی های یادگیری و مادران کودکان عادی می باشد.

بیان مسئله:

طبق راهنمای تشخیصی و آماری ( DSM – IV ) ویژگی تاتوانایی های یادگیری کار کرد تحصیلی است که با در نظر گرفتن سن تقویمی و هوش اندازه گیری شده و تحصیلات متناسب با سن شخص به میزان قابل ملاحظه ای پایین تر از حد انتظار است. مشخصه تأتوانایی های یادگیری در کودک یا نوجوان عدم پیشرفت تحصیلی در زمینه خواندن، بیان توشتاری یا ریاضیات در مقایسه با توانایی هوش کلی کودک است. ناتوانایی یادگیری در ۴ طبقه تشخیصی گنجانده شده است: اختلال خواندن ، اختلال ریاضیات ، اختلال ببان نوشتاری و اختلال یادگیری نامشخص (سادوک و سادوک ، ۱۹۹۸).مطالعات مختلف سه عامل خصوصیات کودکان، جنبه های خانوادگی و محیط اجتماعی بعنوان عوامل اصلی در شکل گیری اختلالات کودکان نشان داده اند (ماستن و گارمزی، ۱۹۸۵ ؛ ماریڑن و کاسدن، ۱۹۹۷؛ ورنر و اسمت، ۱۹۹۲؛ به نقل از هیمن و برگر، ۲۰۰۸). از میان عوامل شکل گیری اختلالات یادگیری، جنبه های خانوادگی و نگرش والدین و نوع دیدگاه آنها به مسئله ناتوانی یادگیری بسیار مهم است زیرا چیزی که به مسائل جنبی و حاشیه ای ناتوانی یادگیری دامن می زند، محیط خانواده و نحوه برخورد اعضای خانواده با کودک است (بیات مختاری و اخوان تفتی، ۱۳۸۷).تردیدی نیست که خانواده و رفتار پدر و مادر آترات مستقیم و مهمی بر تحصیلات کودک و ناتوانی های یادگیری و مهارتهای زبان آنان دارد. به هر حال زمانی که رشد خواندن و نوشتن روند عادی خود را طی نکند و کودک در فراگیری این مهارت ها با موانعی روبرو شود، نمی توان انتظار مثبتی از او داشت، به دنبال ناتوانایی های یادگیری و عوامل دیگری مانند ناتوانی در انجام تکالیف نوشتن، حفظ کردن مطالب، ناکارآمدی ادراک همراه با حالنهای عاطفی متقی و رفتارهای اجتنابی در این کودکان می شود و در نتیجه چرخه حرکت به سوی پیشرفت تحصیلی را به تأخیر انداخته و با متوقف می کند (شریفی در آمدی، ۱۳۸۰).هر خانواده شیوه های خاصی را در تربیت فردی و اجتماعی فرزندان خوبش بکار می گیرد. این شیوه ها که شیوه های فرزند پروری نامیده می شوند، متاثر از عوامل مختلفی از جمله عوامل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی می باشند (هاردی و همکاران به نقل از هیبتی، ۱۳۸۱).همان گونه که والدین بر افراد خانواده تاثیر می گذارد، در بسیاری از مطالعات، داشتن رابطه مثبت با  والدین پیش بینی کننده موفقیت تحصیلی بوده است (ایمون ، ۲۰۰۲ پرات، گرین، مک وبکار و بونتر و گیانی ، ۱۹۹۲؛ ساپلی، شاو، هیل استنسون و هارتمتد، ۲۰۰۲) فرزندان نیز با ویژگی های شخصیتی، رشدی و رفتاری خود به تأثیراتی را بر رفتار والدین بر جای می گذارد (اسمولاک ، ۱۹۸۷). جوانا (۲۰۰۵) باور داشت که مواجه شدن با چالش های زندگی و پشت سر گذاشتن موفقیت آمیز آنها، منبعث از شیوه تربیتی صحیح والدین است. مطالعات نشان داده است که در بین افرادی که به کلینیک های روانشناختی و روانپزشکی مراجعه می کنند، محیط های خانوادگی پر استرس و دارای تعارض (گادو، ۲۰۰۰)، فرزند پروری ضعیف (شلتون، ۱۹۹۸)، باور های فرزند پروری کمتر قاطع (هینشاو ، ۱۹۹۸)، دلبستگی ناایمن میان مادر و کودک (ایگلند ، ۱۹۸۱) و شرایط خانوادگی مشاهده می شود. (به نقل از کمیجانی، ۱۳۸۵). علت احتمالی دیگر ناتوانایی های یادگیری آموزش ضعیف است (لاویت ، ۱۹۹۷).یکی از مسائل دیگری که ممکن است بر تحصیلات کودکان و ناتوانایی های یادگیری تاثیر بگذارد سلامت روان مادران است. در تعریف سلامت روان باید گفت هر انسانی که بتواند با مسائل عمیق خود کنار بیاید، با خود و دیگران سازش یابد و در برابر تعارض های اجتناب ناپذیر درونی خود فلج نشود و خود را بوسیله جامعه مطرود نسازد فردی است دارای سلامت روان.مادران کودکان مشکل دار نسبت به پدران استرس بیشتری را گزارش کرده اند دلیل احتمالی دیگر این امر این است که مادران با مشکلات کودک بیشتر درگیر بوده و تحت فشارهای بیشتری قرار می گیرند (هستیبگس ، ۲۰۰۳). تحقیقات نشان داده است میزان استرس مادر در خانواده اتیستیک با مشکل رفتاری همراه و افسردگی مادر ارتباط دارد (هستیبگس، کوشوف، بران، وارد، اسپینوزاء مینگتن، ۲۰۰۵)، میزان استرس والدین با میزان شدت تا توانایی های کودک و مشکل بادگیری ارتباط دارد (فریمن، پری ، ۱۹۹۱). مشکل رفتاری کودک، بیشتر از خود ناتوانایی کودک برای مادر استرس زاست (گوگل ، ۱۹۹۲؛ باکره بلانچر و اولسون ، ۲۰۰۵). خانواده یکی از واحد های مهم و تعیین کننده سرنوشت افراد هر جامعه است و رفتارهای والدین در این واحد از عوامل بسیار موثر بر وضعیت فرزندان آنها می باشد. در بسیاری از موارد رفتار والدین بصورت پرخاشگری با همدیگر با با فرزندان می باشد و این نحوه می تواند عواقب ناخواسته زیادی مانند اختلال توجه و اضطراب در فرزندان را ایجاد کند.اولتانسکی (۱۹۶۲، به نقل از مهرابی زاده، نجاریان و مسعودی، ۱۳۸۰) نشان داده است که اغلب اغلب والدینی که کودک کم توان ذهنی دارند از یک عکس العمل روانی به نام اندوه مزمن رنج می برند، به خصوص اگر کودک دارای کم توانی عمیق باشد. لاجوردی (۱۳۷۱) در مطالعه ای تحت عنوان بررسی مقایسه ای، میزان افسردگی مادران دارای کودکان کم توان ذهنی آموزش پذیر و مادران کودکان کم توان ذهنی بطور معنادار بیشتر از مادران دارای کودکان عادی است. خواجه پور (۱۳۷۷) در پژوهشی نشان داد که واکنش های تورو تیک مادران کودکان کم توان بیشتر از مادران کودکان مادی است و وجود چنین وضعیتی در خانواده علاوه بر ایجاد مشکلات عاطفی و روانی برای اعضای خانواده بخصوص مادر خانواده را دچار مشکلات اقتصادی و اجتماعی می کنند. بعلاوه پیشتر واکنشهای مادران افسردگی، اضطراب و پرخاشگری بوده است. کاتینگهام و بویل (۲۰۰۲) نیز نشان دادند که مادران کودکان مبتلا به بیش فعالی- کمبود توجه (ADHD ) نسبت به مادران دارای کودکان بدون مشکل رفتاری، افسردگی بیشتری از خود نشان می دهند و این مادران دچار والدگری منفی و اختلال روانی می شوند به ویژه زمانی که با اختلال نافرمانی مقابله ای (ODD) همراه گردد (کادیسو (کادیسو ، ۲۰۰۳).کیفیت زندگی با بیماری و شرایطی که سلامت را به خطر می اندازد در ارتباط است و از طرفی وجود کودک مشکل دار باعث ایجاد استرس جسمانی و روحی و روانی خانواده بویژه مادر شده و والدین کودکان مبتلا به ناتوانایی های رشدی استرس زیادی را متحمل می کنند (اسچیو، بلومبرگ، رایس و ویسر ، ۲۰۰۷). همچنین این مادران اختلال روانی، حس بی ارزشی و احساس گناه ، عملکرد جسمی مختل و خستگی را تجربه می کنند (هدو و آنرن ، ۲۰۰۹).میزان شیوع افسردگی در مادران کودکان مبتلا به اختلالات رشدی نسبت به مادران کودکان سالم بیشتر است (اولسون و هانگ ، ۲۰۰۱). یکی از مسائل دیگری که ممکن است بر تحصیلات کودکان و ناتوانایی های یادگیری تاثیر بگذارد عزت نفس مادران است. مازلو (۲۰۰۰) معتقد است که وقتی فرد فرد عزت نفس داشته باشد به خود احترام گذاشته و برای خود ارزش بیشتری قائل می شود. عزت نفس بالا باعث می شود تا افراد در زمان مواجه شدن با مشکلات زندگی و در زمان رویارویی با حوادث و بحران ها کمتر احساس ناتوانی و دلسردی کنند. عزت نفس عامل اصلی و اساسی در سازگاری عاطفی اجتماعی افراد است. صالحی (۱۳۸۸) عزت نفس ضعیف می تواند باعث تشدید استرس شود و بطور چشمگیر با نشانه های مرضی همراه است. احمدی (۱۳۷۷) در پژوهشی نشان داد که بین عزت نفس دو گروه مادران تفاوت معناداری وجود دارد و مادران کودکان کم توان ذهنی از عزت نفس پایین تری برخوردارند.هر چند تحقیقات اجرا شده در مورد شیوه های فرزندپروری، سلامت روان و سایر ویژگی های  روانشناختی جوامع آماری دیگر مثل مادران کودکان کم توان ذهنی، این فرضیه را پیش می کشد که  احتمالا شیوه های فرزندپروری مادران کودکان دارای ناتوانی یادگیری در مقایسه با مادران کودکان عادی متفاوت بوده و سلامت روان و عزت نفس مادران کودکان دارای تاتوانی یادگیری در مقایسه با مادران کودکان عادی بطور جدی تهدید شده باشد، اما خلاء پژوهشی موجود در زمینه مذکور (بخصوص در ایران) و وجود شواهد پراکنده در خصوص تفاوت در شیوه های فرزندپروری، بهداشت روانی مادران کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری و مادران کودکان عادی، طرح مستقل مسئله تفاوت بین شیوه های فرزندپروری، سلامت روان و عزت نفس مادران دارای کودکان مبتلا به ناتوانایی یادگیری و مادران کودکان عادی را ضروری می سازد. اجرای پژوهش حاضر ضمن کمک به رفع خلاء پژوهشی موجود، اهمیت توجه به وضعیت روانشناختی مادران دارای کودکان ناتوانی یادگیری را آشکار خواهد ساخت و این سوال مطرح می شود که چه تفاوتی بین شیوه های فرزندپروری، سلامت روان و عزت نفس مادران دارای کودکان مبتلا به ناتوانایی های و مادران کودکان عادی تفاوت وجود دارد؟

اهمیت و ضرورت انجام پژوهش:

اگر دو گروه از مادران کودکان مبتلا به ناتوانایی های یادگیری و مادران کودکان عادی را بتوان بر اساس شیوه های فرزند پروری، سلامت روان و عزت نفس متمایز کرد و اثر پیوند بین این متغیرها را در آنها کشف نمود می توان به جنبه های مشترک و منقاوت این دو گروه مادران دست پیدا کرد که پاسخ دادن به این سوال نه تنها یک بافته مهم از نظر علمی است بلکه باعث می شود که جنبه های خاصی از عواملی که در بهبود شیوه های فرزند پروری موثر و افزایش سلامت روان و عزت نفس نفش دارند بر ملا شوند. اگر پژوهش، ما را قادر به تبیین ارتباط بین متغیرهای فوق بنماید می توان با آموزش شیوه های فرزند پروری موثر و افزایش سلامت روان و عزت نفس مادران به بهبود کیفیت و افزایش سطح عملکرد افراد مبتلا به ناتوانایی های یادگیری کمک کرد. همچنین می توان با تغییر شیوههای فرزند پروری، افزایش سلامت روان و عزت نفس مادران، به بهبود تحوه تعامل مادر با کودک مبتلا به تانتوانایی های یادگیری کمک کرد. با این یافته گامی موثر در جهت افزایش عملکرد و موفقیتهای کودکان مبتلا به ناتوانایی های یادگیری برداشته خواهد شد.

متغیرهای پژوهش

متغیر مستقل

مادران کوداکن دارای ناتوانی های یادگیری و مادران کودکان عادی

متغیر وابسته

۱-شیوه های فرزند پروری

۲- سلامت روان

۳- عزت نفس

اهداف پژوهشی

هدف کلی:

۱-مقایسه شیوه های فرزند پروری در مادران کودکان دارای ناتوانی های یادگیری و مادران کودکان عادی

۲- مقایسه عزت نفس و سلامت روان مادرام کودکان دارای ناتوانی های پادگیری و مادران کودکان عادی

اهداف جزئی:

۱- تعیین تفاوت شیوه های فرزند پروری استبدادی در میان مادران کودکان دارای ناتوانی های یادگیری و مادران کودکان عادی۔

۲- تعیین تقاوت شیوه های فرزند پروری سهل گیرانه در میان مادران کودکان دارای ناتوانی های یادگیری و مادران کودکان عادی

٣- تعیین تفاوت شیوه های فرزند پروری مقتدرانه در میان مادران کودکان دارای ناتوانی های یادگیری و مادران کودکان عادی

۴- تعیین تفاوت عزت نفس در میان مادران کودکان دارای ناتوانی های یادگیری و مادران کودکان

عادی

۵- تعیین تفاوت اضطراب در میان مادران کودکان دارای ناتوانی های یادگیری و مادران کودکان

عادی

۶- تعیین تفاوت افسردگی در میان مادران کودکان دارای ناتوانی های پادگیری و مادران کودکان عادی.

۷- تعیین تقاوت شکایات جسمانی در میان مادران کودکان دارای ناتوانی های یادگیری و مادران کودکان عادی۔

۸- تعیین تفاوت نارساکنش وری اجتماعی در میان مادران کودکان دارای ناتوانی های پادگیری و مادران کودکان عادی

فرضیه های پژوهشی

۱- بین شیوه های فرزند پروری مادران کودکان مبتلا به ناتوانایی های یادگیری و مادران کودکان عادی تفاوت وجود دارد

۱ – ۱ مادران کودکان مبتلا به ناتوانی های یادگیری بیشتر از مادران کودکان عادی از شیوه فرزند پروری مستبدانه استفاده می کنند.

۱ – ۲ مادران کودکان مبتلا به ناتوانی های یادگیری بیشتر از مادران کودکان عادی از شیوه فرزند پروری سهل گیرانه استفاده می کنند.

۱ – ۳ مادران کودکان مبتلا به ناتوانی های یادگیری کمتر از مادران کودکان عادی از شیوه فرزند پروری

مقتدرانه استفاده می کنند.

۲- مادران کودکان مبتلا به ناتوانی های یادگیری در مقایسه با مادران کودکان عادی از عزت نفس

پایینی برخوردارند.

٣- مادران کودکان مبتلا به ناتوانی های یادگیری در مقایسه با مادران کودکان عادی از سلامت روانی پایینی برخوردارند.

۱-۳ اضطراب مادران کودکان دارای ناتوانی یادگیری در مقایسه با مادران کودکان عادی بیشتر است.

۲-۳- افسردگی مادران کودکان دارای ناتوانی یادگیری ئر مقایسه با مادران کودکان عادی بیشتر است.

مشخصات
  • جنسیت زن
  • وابسته به کلینیک
  • تجارب / مهارت ها
  • دانشگاه دانشگاه محقق اردبیلی
  • رشته تحصیلی روانشناسی عمومی
  • گواهینامه ها
  • پست های مدیریتی
  • مقطع تحصیلی کارشناسی ارشد
  • کلمات کلیدی پریسا افکاری روانشناس، پریسا افکاری مشاور، پریسا افکاری روان درمانگر، پریسا افکاری روانپزشک، پریسا افکاری متخصص اعصاب و روان، پریسا افکاری روانسنج
تخصص ها
  • روانشناسی عمومی
تصویر
پریسا افکاری
روانشناس بالینی و فردی
(8)

E-Teb.com © Copyright 2016 روانشناس یا روانپزشک. تمامی حقوق محفوظ است.

دکتر - مشاوره خانواده - پزشک - مشاوره آنلاین - شماره دکتر